بازگشت

نجات گرفتن زن بدكار


زن فاحشه اي در مدينه مي زيست، داراي همسايگاني شيعه بود كه هميشه مواظب عزاء سيدالشهداء بودند. روزي مردان شيعه در منزلي مشغول گريه بر حسين عليه السلام شده، و مرثيه سرايي مي كردند، آتش ديگ غذايشان خاموش شد ولي آنان در رثاء حسين عليه السلام فرورفته بودند و توجهي نداشتند. زن بدكاره عبورش از منزل آنان افتاد، با خود گفت بروم آتش ديگ غذاي آنان را روشن نگه دارم تا موقع خوردن غذا، بدون غذا نمانند. اين زن بداخل حيات منزل همسايه رفت و آتش ديگ غذا را روشن نگه داشت با حالت خستگي برگشت، وقتي ظهر شد و بخواب رفت در عالم رؤيا ديد قيامت بر پا شد، و آتش جهنم زبانه مي كشد، و او را به سمت جهنم مي برند و آناني كه مأمورند مي گويند: خداوند بر تو غضب كرد. ناگاه مردي آمد و فرياد زد «خلوها» رها كنيد او را. آنان گفتند يابن رسول الله چرا او را رها كنيم؟ حضرت فرمود او الان وارد منزل عده اي شد كه عزاء مرا احياء مي كردند و زير ديگ غذاي آنان آتش را روشن نگه داشت. آنان گفته اند: اين كرامتي است براي اين زن اي فرزند شفاعت كننده و آب دهنده ي حوض كوثر.

زن گفت شما چه كسي هستي كه خداوند مرا منت گذاشت كه به بركتت نجات بگيرم. فرمود من حسين بن علي عليه السلام هستم. آن زن آگاه شد و از اعمالش توبه كرد و به مجلس بازگشت و ماجراي خواب خود را نقل كرد. همه گريستند و فرياد يا حسين عليه السلام بلند كردند. [1] .

عبارت اين حكايت اين است كه «و تبت علي ايديهم من فعل القبيح» بتوسط اين


مجلس عزاء از كارهاي زشت خود توبه كرد. بنابراين آمدن در محفل سيدالشهداء همچون رفتن در حمام است. انسان را شستشوي مي دهد.


پاورقي

[1] معالي السبطين، ج 1، ص 163 به نقل از منتخب.