بازگشت

چرا امام حسين قدرت بر بازگشت از پيمانش را ندارد


قسمت دوم اين بحث جمله اي است كه امام حسين عليه السلام بيان داشت:

و لسنا نقدر علي الانصراف حتي تتصرف بناوبهم الامور في عاقبة.

ما قادر به بازگشت از پيمان خود نيستيم. بر هدفمان ايستاده ايم تا عاقبت كار خود را ببينيم به كجا برمي گردد.

دو مطلب در اينجاست. يكي اينكه آيا امام عليه السلام قادر به تغيير در اهدافش نيست؟ ديگر اينكه: چرا امام عليه السلام عاقبت امر خود را نامعلوم گذاشت؟

نسبت به پرسش اول مي گويم: انجام هر كاري وابسته به اراده است اگر از ابتداء تصميم گيري نكند نمي تواند به آن عمل دست يابد. به عنوان مثال: رسيدن به كمالات معنوي نيازي به اراده ي مستحكمي دارد اگر كسي با اشتياق دنبال نكند و فعاليت خود را بسردي انجام دهد نمي تواند به آن هدف عاليه ي از كمال برسد.

اراده دو قسم است: بعضي ها داراي اراده ي قوي اند در هر گونه خواسته اي با تمام قواي مي ايستند، بدون اينكه قدمي به عقب برگردند. اراده ي قوي ازنظر روانشناسي و علماي اخلاق دليل بر قوت نفس است. چون نفس او قوي است و در برابر هواي نفساني و تمايلات شيطاني مقاوم است داراي اراده ي قوي مي باشد. آن كسي كه


ضعف نفس دارد به تصميم گيري جدي نائل نمي شود. هر گاه اراده اي كند به شكست منتهي مي شود.

بعضي ديگر: اراده ي ضعيف دارند نسبت به هر عملي با ترس و چه كنم و چه نكنم آغاز مي كنند. ممكن است در برخي موارد چنين فردي موفق شود ولي توفيق او را به حساب اتفاقات و تصادفات بايد گذاشت. نوعا انسانهائي كه برخوردار از ضعف نفس اند نسبت به انجام كاري موفق نمي شوند.

بااين مقدمه گمان مي كنم جواب روشن گرديد؛ زيرا امام وعده ي مبارزه با حكمفرمايان ضد دين را به تمام جهانيان مي دهد. اگر از اين هدف الهي اش بخاطر دلسوزي برخي از دوستان بگذرد، دلالت بر ضعف اراده و سياستگذاري امام عليه السلام مي شود.

او سخن گفته است كه در برابر سخن خود مي ايستد. او از روي هواي نفس سخن نگفته. كسي برمي گردد كه عقل او - ادراك او در تسخير تمايلات نفساني است. اينجاست كه سياستمداران دنيا بايد از امام همام درس بگيرند. سخن نگويند كه پس از اندك زماني برگردند، اين نتيجه ي ضعف رهبري تلقي مي گردد.

قرآن مجيد دليل بر سخن ماست: قرآن مي فرمايد:

كبر مقتا عندالله ان تقولوا مالا تفعلون. [1] .

نزد خدا بسيار موجب خشم است اينكه سخني بگوئيد و عمل نكنيد.

نكته قابل توجه اينكه: خطاب آيه به مؤمنين است. آنانيكه اهل ايمانند، نبايد سخني بگويند و به آن عمل نكنند. در مجلس انس بنشينند گفتارشان و كردارشان مخالف با هم باشد و هيچ گونه هماهنگي ميانشان نباشد.

يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون [2] مؤمن بي عمل همچون چراغي است كه سوخت ندارد. چراغ بدون داشتن نفت، نمي سوزد. مؤمن بدون برابري قول و فعلش نوري ندارد و سازنده نخواهد بود. و بار ديگر از محضر قرآن كريم بهره


مي گيريم كه مي فرمايد:

من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا. [3] .

امام حسين عليه السلام مصداق أتم ايمان است او چرا سخني بگويد كه با عملش تطبيق نكند. او هرگز بدنبال مخالفت با برنامه هاي الهي نيست زيرا مجري واقعي قوانين خداوند است. لذا حكيمانه خط و مشي خود را ترسيم مي كند.

مرحوم علامه طباطبائي، نكته اي مي فرمايد گويا از سخنان امام حسين عليه السلام اقتباس گرديده: فرق است بين اينكه انسان سخني را بگويد كه انجام نخواهد داد، و بين اينكه انجام ندهد كاري كه مي گويد. اولي دليل بر نفاق است و دومي دليل بر ضعف اراده. [4] .

منظور ايشان اين است كه منافق آن كسي است كه از ابتداء تصميم بر انجام كاري را ندارد ولي سخن از آن مي گويد. انسان ضعيف الاراده آن انساني است كه از ابتداء مي خواهد آن عمل را انجام دهد ولي بعدا پشيمان مي شود.


پاورقي

[1] صف /3.

[2] از توبيخ در آيه دانسته مي‏شود که مراد از مؤمنين در اين آيه منافقين‏اند. به کتب تفسير رجوع شود.

[3] احزاب /23.

[4] الميزان، ج 19، ص 287.