بازگشت

وفاداري به هدف


قافله ي حسين بن علي عليه السلام به منزل «عذيب الهجانات» رسيدند. با لشكريان ابن زياد، به فرماندهي حر، مواجه شدند. ناگاه چهار نفر بنامهاي عمر بن خالد صيداوي، سعد غلام ايشان، و مجمع بن عبدالله مذحجي، و نافع بن هلال، با راهنمائي طرماح بن عدي طائي، بعنوان ياري از امام خودشان كه از كوفه خارج شدند، بنزد امام حسين عليه السلام رسيدند. هنگاميكه روبروي امام عليه السلام قرار گرفته بودند اين اشعار حماسي را كه حاوي از عشق و علاقه آنان به ديدار حسين عليه السلام بود خواندند:



يا ناقتي لا تذعري من زجري

و شمري قبل طلوع الفجر



هان شترم! ناراحت نباش بخاطر شتابي كه بر تو وارد مي سازم، چون مي خواهم قبل از سپيده ي صبح مرا برساني.



بخير ركبان و خير سفر

حتي تحلي بكريم النجر



بهترين سوار و مسافرت را به والاترين مرد روزگار برساني.



الماجد الحر رحيب الصدر

اتي به الله لخير امر



آن مرد آقاست و آزادمرد، و داراي سعه ي صدر كه خداوند او را براي بهترين كاري


رسانده است.

ثمت أبقاء الدهر، خداوند او را تا ادامه حيات روزگار نگه بدارد. امام حسين عليه السلام در پاسخ ابراز احساسات آنان فرمود:

اما والله لأرجو أن يكون خيرا ما أراد الله بنا، قتلنا أم ظفرنا.

آگاه باشيد: به خدا سوگند اميد دارم آنچه را خداوند در حق ما خواسته خير باشد. خواه شهيد شويم يا اينكه پيروز گرديم.

حر گفت: اين پنج تن از اهالي كوفه اند و از كساني كه بهمراهي شما آمده اند، نيستند. آيا آنان را زنداني كنم يا اينكه رها كنم تا بكوفه برگردند؟

امام حسين عليه السلام فرمود: اينان ياران من هستند و بجهات ياري آمده اند و تو وعده دادي، مادامي كه دستور از جانب ابن زياد نيامده است به ما متعرض نشوي. از اين رو بعنوان ياران من حق هيچگونه اعمال نظري را نداري. آنگاه امام حسين عليه السلام به آنان فرمود: نظرتان راجع به مردمان كوفه چيست؟ مجمع گفت: بزرگان و رؤساي قبايل كوفه رشوه هاي كلان از ابن زياد گرفتند، بگونه اي كه ياراي تحمل پند و اندرز را ندارند.

طبقات ديگر از مردم دلهايشان با شماست ولي شمشيرهاي آنان برعليه شماست.

امام فرمود: بمن راجع به پيكي كه فرستادند بنام «قيس بن مسهر صيداوي» خبر دهيد.

گفتند: او را حصين بن تميم دستگير كرد و به ابن زياد تحويل داد.

ابن زياد به او گفت: شما و پدرتان را لعنت كند. ولي او شما و پدرتان را ثنا گفت و به ابن زياد و پدرش لعنت فرستاد. و از مسافرت شما به كوفه گزارش داد. آنگاه ابن زياد دستور داد تا او را از بالاي قصر به زمين انداختند.

اينجا بود كه اشك از چشمان حسين عليه السلام جاري شد سپس فرمود:

فمنهم من قضي نحبه ومنهم من ينتظرو ما بدلوا تبديلا. [1] .

خدايا براي ما و براي آنان بهشت را قرار بده و ما و آنان را در جايگاه رحمت خود به


بهترين پاداشهايت جمع كن.

طرماح به امام گفت: به هنگام خروج از كوفه گروهي را ديدم كه در پشت كوفه گرد آمده بودند. انگيزه ي اين اجتماعشان را پرسيدم، بمن چنين گفتند: اين مردم از شهر خارج شدند و براي جنگ با حسين عليه السلام آماده شده اند. (بعنوان دلسوزي) مي گويم از رفتن به كوفه منصرف شويد؛ چون فردي را نمي بينم كه با شما باشد و اگر اين جماعتي را كه در پشت كوفه ديدم با شما بجنگنند شكست شما حتمي است. (كنايه از اينكه تعداد افرادي كه براي جنگ با حسين عليه السلام آمده بودند بسيارند). به شما پيشنهاد مي كنم كه بسوي كوهي كه در سرزمين ما، «أجا» واقع است، برويم.

آنجا منطقه ي امني است و ما در مقابل پادشاه طغيانگر «غسان» و نيز نعمان بن منذر و سفيد و سياه به آنجا مي رفتيم تا اينكه مقاومت مي كرديم.

اگر شما ده روز آنجا بمانيد تمام افراد قبيله ي طي چه سواره و چه پياده مي آيند و از شما حمايت مي كنند و من تعهد مي كنم كه بيست هزار از قبيله طائي در مقابل تو برعليه دشمنانت شمشير بزنند تا به اهداف خود برسيد.

امام حسين عليه السلام در پاسخ فرمودند: خداوند شما و افراد قبيله ات را جزاي خير دهد.

ان بيننا و بين القوم عهدا و ميثاقا و لسنا نقدر علي الانصراف حتي تتصرف بناو بهم الأمور في عاقبة.

در ميان ما و مردم كوفه پيماني است با وجود اين پيمان قدرت به انصراف و بازگشت از هدفم را ندارم، تا اينكه آينده ي كارهايم را به بينم به كجا برمي گردد.

آنگاه طرماح اجازه گرفت تا آذوقه را به فرزندانش در كوفه برساند، سپس برگردد و از اهداف امام دفاع كند. وقتي طرماح به كوفه رفت و آذوقه را تحويل داد و با زن و فرزندانش خداحافظي نمود، در برگشت، به منزل «عذيب» رسيد، خبر شهادت حسين عليه السلام را شنيد. [2] .

لبه ي تيز سخن امام عليه السلام دو ركن اخلاقي و اعتقادي است كه پشتوانه ي رهبري و تدوين سياستهاي حكومتي و اجتماعي بر اساس حكمتهاي الهي مي باشد و نقطه اي


ظريف و حساس در نظامهاي بشري بيان مي شود كه از دو نظر بايد بحث گردد:

يكي اينكه فرمودند:

ان بيننا و بين القوم عهدا و ميثاقا ميان ما و مردم پيمان است.

ديگر اينكه فرمودند:

ولسنا نقدر علي الانصراف ما قادر بر بازگشت از پيمانمان نيستيم.

اگر بپرسيد: پيمان امام عليه السلام با مردم چه بوده است؟ پاسخ آن را در بحث «انگيزه قيام» بجوئيد. امام حسين عليه السلام بخاطر اينكه در حكومت معاوية و يزيد سنت نابود شد و بدعت احياء گرديد، اعمال ناشايست كه در اسلام ممنوع بود رهبران حكومت خود مرتكب مي شدند. لذا با تمام قدرت در برابر اعمال ضد ديني ايستاد و از هيچگونه دلسوزي هاي افراد آگاه دلسرد نشد بلكه در مقابل آنان پاسخ حمايت از اسلام را ندا مي داد و به مردم كوفه نوشت: به سمت شما مي آيم، ابتداء نماينده ي خود را مي فرستم سپس خود وارد شهر مي شوم و راضي بحكومت فعلي نيستم. مردم بخاطر اعتمادي كه به حسين عليه السلام داشتند به نماينده ي او مسلم بن عقيل بيعت كردند. اين عهد و پيمان امام عليه السلام با مردم شكسته نمي شود تا اينكه امام به هدف برسد.

اگر كشته شد باز بهدف خويش رسيده است و اگر پيروز گردد نيز به هدف اصلي اش دست يافته از اين رو فرمود: قتلنا أم ظفرنا


پاورقي

[1] احزاب/23.

[2] مقتل مقرم: ص 186، تاريخ طبري، ج 3، ص 307، مقتل خوارزمي، ج 1، ص 23.