بازگشت

دو نوع سختيها و گرفتاريها


سختيها و مشكلاتي كه براي انسان پيش مي آيد و انسان در آن گرفتاريها مي افتد دو گونه است:

يك نوع مشكلاتي است كه از اراده و اختيار انسان بيرون است و اراده ي انسان هيچگونه در آن نقشي ندارد. مثل اينكه سوار كشتي مي شود كشتي در وسط دريا دچار طوفان شديد مي گردد و سرانجام با خطر غرق شدن مواجه مي شود، بگونه اي كه اضطراب شديد در ميان سرنشينان كشتي حاكم مي گردد. اين نوع از مضيقه و تنگنا قابل پيش بيني نبوده و اراده و اختيار انسان دخالتي در آن نداشته است.

نوع دوم گرفتاريهائي است كه اراده و اختيار انسان در آن دخالت دارد و بدون اراده فردي و اجتماعي مشكلي پديد نمي آيد بلكه پديده ي سختي در قالب خواست بشر بوقوع مي پيوندد چه گرفتاريهاي اخلاقي و چه سختيهاي اجتماعي، مثل اينكه اختلاف شديد ميان زن و شوهر بوجود مي آيد و زندگي را تلخ مي كند، يا اينكه قتل صورت مي گيرد و دو خانواده در بدبختي مي افتند، و يا اينكه جنگي بر پا مي شود و گروهي كشته مي شوند. تمام اين تلخيها و شقاوتها ناخواسته نيست بلكه بر اساس درخواستهائي است كه قرآن از آن به «پيروي از هواي نفس» تعبير مي كند و احيانا آن را مورد مذمت قرار مي دهد.

بقول استاد شهيد مرتضي مطهري «اغلب گرفتاريهائي كه براي ما پيش مي آيد از خارج نيامده، خودمان براي خودمان درست كرده ايم» اگر اراده خود را در حرام نمي گذاشتيم مسلما در جاي ديگر مصروف مي داشتيم، اگر جنايتكار، تجاوزي را مرتكب مي شود و موجب زنداني شدن خود مي گردد، اراده ي او دخيل مي باشد و گرنه اراده ي او در تعالي و ارزشها ذخيره مي شد.

ماجراي كربلا و شهادت حسين عليه السلام برخواسته ي اراده طرفين بوده است. يزيد بن معاوية «لعنة الله» با تمام جديت درصدد حفظ و حراست قدرت و سلطنت و شوكت خود بود ناچار با مردي مبارز بايد بجنگ برخيزد و اين مانع بزرگ را از سر راه خود بردارد. ولي حسين بن علي عليه السلام مرديست الهي، انديشه ي او را نجات اسلام و مسلمين پر كرده، هيچ چيزي او را راضي نمي كند بجز نصرت و فتح اسلام او


نمي تواند بي عدالتيهاي حكومت وقت را ببيند و صبر كند از اين رو خود را به اين ابتلائها مي اندازد و در چهار چوبه ي حمايت اسلام تنگناي عاشورا را درست مي كند. او با اراده ي خود شهامت و اسارت فرزندان را بوجود مي آورد نه اينكه خواست او هيچ گونه دخالتي نداشته است.

مهمترين عاملي كه مي تواند اراده ي سختيها و گرفتاريها را به ثمر برساند اراده ي خدائي و تقواي مريد مي باشد. اگر او براي رضاي خدا و بر اساس معرفت و شناختي كه نسبت به حكيم آفرينش دارد حركت كند و خط مشي خود را ترسيم نمايد او موفق است و از پيروزي سرشاري برخوردار است غالبا انسانهائي در مقابل مشكلات زانو مي زنند كه از تقوا دورند و رنگ و بوي خدائي ندارند.

انسان تاريك آن انساني است كه گناه و معاصي، همچون غباري بر صفحه ي نورانيت عقل و دل او نشسته و مانع راهيابي اوست.

براستي در دنياي تاريك قدم بگذاريم، خواهيم باين نتيجه رسيد كه چه كساني در مهلكه ي دنيا قرار مي گيرند و راه تمييز دادن خط هوا و هوس را بسوي خود مي بندد و آناني كه روزنه ي تقوا را بستند و با نور تقوا حركت نمي كنند در نتيجه تصميمات نابود كننده اي را مي گيرند و از مواهب الهي برخوردار نخواهند بود.

قال علي عليه السلام: و اعلموا أنه من يتق الله يجعل له مخرجا من الفتن و نورا من الظلم.

علي عليه السلام فرمود: بدانيد كه هر كه تقوي پيشه كند خداوند براي او راه خارج شدن از فتنه ها را مي گشايد و نوري بجاي تاريكي قرار مي دهد. [1] .

فتنه ها همان گرفتاريها و سختيهائي است كه همواره بشر را در دام خود مي اندازد و هيچگاه از او رهائي نمي يابد.

داستان حضرت يوسف عاليترين شاهد براي اين بحث مي باشد. زيرا تقواي يوسف موجب شد كه آن حضرت آينده ي درخشاني بگيرد و در ناز و نعمت قرار گيرد. بعد از آنكه يوسف عزيز مصر شد و برادران يوسف در اثر قحطي براي تهيه ي غذا از كنعان به مصر آمده اند در حاليكه شناختي نسبت به عزيز مصر نداشتند از اينكه او


برادر آنهاست، همان برادري كه او را در چاه انداختند. الان بجاي پادشاهي رسيده است، ولي يوسف آنها را مي شناسد. يوسف برادر خود بنيامين را نزدش نگه مي دارد وقتي برادران آمده اند و با گردن كجي از يوسف تقاضاي گندم نموده اند قرآن بسيار اين صحنه را عالي بيان مي كند.

گفتند: يا ايها العزيز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الكيل و تصدق علينا ان الله يجزي المتصدقين. [2] .

اي پادشاه مصر، ما و خانواده ي ما بدبخت شده ايم و وجه اندكي براي خريد گندم به همراه آورده ايم، يك پيمانه ي تمام به ما گندم بده و براي ما مسكينان از باب صدقه حساب كن، خداوند به صدقه دهندگان پاداش مي دهد.

يوسف خواست خودش را معرفي كند فرمود: قال هل علمتم ما فعلتم بيوسف و اخيه اذا أنتم جاهلون يادتان هست از روي ناداني با يوسف و برادرش چه كرديد؟ وقتي اين جمله را يوسف بيان داشت آنان در خود فرورفتند و نسبت به عزيز مصر مشكوك شده اند كه چرا او داستان ما را مطلع است لابد او يوسف مي باشد لذا از او پرسيدند: قالوا أءنك لأنت يوسف گفتند آيا تو يوسف هستي؟ قال انا يوسف و هذه اخي قد من الله علينا گفت: بلي من يوسف هستم و اين برادرم بنيامين است خدا بر من منت گذاشت كه اين عزت و سربلندي را مي بينيد بمن داد.

اين سخن گوهربار براي انسانهائي كه مي خواهند دنبال سربلندي بروند بسيار اهميت دارد. زيرا يوسف وقتي به پادشاهي رسيد خدا را فراموش نمي كند همچون قبل از عزيز مصر شدن يادي از خدا مي كند و همه ي عزت را مرهون خداوند مي داند آري انسانهاي الهي اينگونه مي انديشند لذا هميشه از آنان به نيكي ياد مي شود.

قرآن پس از نقل اين قسمت از داستان بطور اصل كلي مي فرمايد:

انه من يتق الله و يصبر فان الله لايضيع اجر المحسنين.

هر كسي كه تقواي خداوند پيشه كند و در برابر سختيها صابر باشد خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمي كند.

تقواي يوسف او را عزت داد؛ زيرا وقتي كه پيشنهاد مخالفت با خدا را ملكه ي مصر


مي دهد و مي گويد در ازاي آن تو را از زندان نجات مي دهم يوسف مي گويد: رب السجن احب الي مما يدعونني اليه من زندان را بر اين لذات فاني و آلودگي ترجيح مي دهم. حاضرم در حبس بمانم ولي با خدا ستيز نكنم. دل كندن از حضهاي شهواني و شيطاني برابر با كسب عزت و سربلندي است. بنابراين رمز پيروزي در برابر مشكلات خدائي بودن انسان است.

براي مردان خدا و متقي، شكست مفهومي ندارد. او در همه حال با سلاح تقوا خود را حفظ مي كند و با ايمان قوي با مشكلات خواسته ي بشري مبارزه مي كند. از ستيز با آن خسته نمي شود. هر چند او را در تنگنا قرار دهند و بخواهند هدف او را از او بستانند. موفق نمي شوند؛ زيرا ضمير خدائي داشتن، در حقيقت بيمه شدن در راه خداست. كسي كه خدا او را تضمين مي كند، بهيچ وجه از ضمانت خدا جدا نمي شود و پيوسته از آن حمايت مي كند. و لذا نمونه ي ديگر را سخنان حضرت ابي عبدالله عليه السلام قرار مي دهم تا ببينم با وجود مضيقه هاي زيادي از سوي دشمن و وعده ي حسين به فتح و ظفر از سوي ديگر، مسير خود را مشخص شده طي كنيم و از سختي ها نهراسيم.

امام حسين عليه السلام براي بار دوم با اهل بيت خود وداع كرد سخناني را اين چنين فرمودند:

ثم ودع ثانيا اهل بيته قال: استعدوا للبلاء و أن الله حافظكم و حاميكم و سينجيكم من شر الاعداء و يجعل عاقبة امركم الي خير و يعذب أعاديكم بانواع البلاء و يعوضكم الله عن هذه البلية بانواع النعم والكرامة فلا تشكوا و لاتقولوا بألسنتكم ما ينقص قدركم.

در وداع دوم به آنها فرمود: مهيا و آماده تحمل سختيها باشيد و بدانيد خداوند شما را حفظ و حمايت مي كند و بزودي شما را نجات مي دهد و سرانجام كار شما را نيك خواهد كرد دشمنان شما را باقسام عذابها گرفتار خواهد كرد. و بشما بعوض اين شدائد و بلايا انواعي از نعمتها و كرامتها خواهد داد مبادا شكايت كنيد و جمله اي بر زبان بياوريد كه از شأن و مقام شما بكاهد. [3] .


امام حسين عليه السلام سه پايه ي انقلاب مكتبي را در قلب خاندان گراميش مي گذارد و با اين سخنانش اطمينان به آنان و پيرواني كه در آينده برمي خيزند مي دهد.

1- اگر كسي براي خداوند و در جهت احياء ديني خود را بسختي بياندازد و آماده ي تحمل مشكلات بشود حافظ و حامي او خداست؛ چون خداوند وعده داد: «من ينصرالله ينصركم» كلام زيباي سيدالشهداء از قرآن سرچشمه مي گيرد و بر اساس سخنان الهي اهداف خود را تشكيل مي دهد. لذا هر كسي بخواهد در اين زمينه به آيات مراجعه كند مي تواند بسيار بهره مند گردد.

2- آدمي هنگامي كه مواجه با مشكلات مي شود هميشه عاقبت آن را مي نگرد و با خود مي گويد وقت رهائي از اين مشكلات چه وقتي است؟ با انواع برخوردها در فكر نجات خود مي باشد.

مسلما اهل بيت امام عليه السلام درصدد دانستن خلاصي از دست بني اميه بوده اند. از اينرو امام عليه السلام فرمودند بزودي خداوند شما را نجات مي دهد و آينده كار شما بنفع شماست نه اينكه ظالم از اين صحنه سودي ببرد. اين سخن امام عليه السلام چنان قلب زينب را آرامش داد و آينده ي او را با يزيد بن معاوية ترسيم كرد كه وقتي امام حسين عليه السلام از خيمه خواست بيرون رود گفت:

مهلا يا اخي، توقف حتي اتزود منك و من نظري اليك.

آرام باش برادر، بايست تا اينكه مسافرتي كه مي روم با نگاه بتو توشه بردارم. [4] .

براستي برداشتن توشه ي زينب از برادر چه بوده است؟ آيا غير از آن بوده كه خواست كلمات حكيمانه ي او را بيشتر بشنود تا بعنوان ذخيره ي الهي در مسافرت پررنج و تعب قرين و همسايه ي خود كند و از آن در مواقع حساس استفاده كند.

3- اهل بيت و خاندان يك مرد الهي و شخصيت ممتاز جهان بشريت عاقلانه مي انديشند و متفكرانه سخن مي گويند، چون حسين يك انديشه است انديشه مي سازد، از اين رو مي گويد: چيزي بر زبان جاري نكنيد كه موجب كاستن ارزش واقعي شما گردد. شما خواهر و فرزند شهيدي هستيد كه او را سيدشهداء اولين و آخرين مي خوانند خواهر و فرزند شهيد آرمان شهيد، را دنبال مي كند نه اينكه با


بي تابي يا احيانا در ضمن تحمل مصيبت زمزمه اي كه باعث كاهش دادن شخصيت گردد بر زبان جاري كنيد.

زينب عليه السلام و فرزندان امام علي عليه السلام هر يك به نوبه ي خود رسالت خود را در سفر اسارت بيان داشتند و با پيش بينيهاي دقيق امام، مواج شدند و همگي كلمات شمرده ي پدر را بعرصه نمايش گذاشتند كه متأسفانه وقت سخن گفتن نيست بلكه كتاب مستقلي مي خواهد. و ما را ياري تحليل سخنان آنان نيست.



پاورقي

[1] خطبه‏ي 181.

[2] يوسف /88.

[3] معالي السبطين، ج 2، ص 25.

[4] معالي السبطين، ج 2، ص 26.