بازگشت

حدود اختيار بشر


مقدمه ي دوم: اختيار انسان يكي از اجزاء علت تامه است چون نسبت فعل انسان به اراده ي انسان، امكان را تشكيل مي دهد نه ضرورت فعل را. بعنوان مثال: انسان آب را اختيار مي كند، اين اختيار تامه علت نيست؛ زيرا وجود آب در مكان و زمان، قدرت نوشيدن، نداشتن موانع در پيدا نمودن آب، مي تواند آن فعل نوشيدن را ضروري


كند. پس اختيار انسان امكان آشاميدن آب را تشكيل مي دهد.

بر اين اساس، درك انسانهاي بي آلايش و ساده، فعلها را دو دسته مي كند. يكدسته امثال خوردن و نوشيدن و رفتن و آمدن با خواست و اختيار انسان ارتباط مستقيم مي دهند.

دسته ي ديگر صحت و مرض و بزرگي و كوچكي، بلندي قامت را متوجه تكليف انسان نمي دانند.

با اين مقدمه با اين نتيجه مي رسيم: انسان در فعل خود مختار است ولي مستقل نيست، بلكه خداي متعال از راه اختيار، فعل را خواسته است و بحسب مقدمه اول، خداي متعال از راه مجموع اجزاء علت تامه كه يكي از آنها اراده و اختيار انسان مي باشد، فعل را خواسته و به آن ضرورت داده است. ولي در عين حال نسبت به اختيار انسان آن فعل ممكن مي شود.

از اين رو امام ششم عليه السلام مي فرمايد: نه جبر است نه تفويض بلكه امري است ميان دو امر لاجبر و لا تفويض بل امر بين الامرين [1] حركت حسين عليه السلام از مدينه به مكه، از مكه به سمت عراق و تشكيل سپاهيان و مقابله با لشكريان عمرو بن سعد، بر منوال تشخيصي است كه او به حسب زمان داده است. او نمي تواند نابودي دين را در لواي حكومت اسلامي ببيند و هيچ حركتي نكند. او تحمل ضايع شدن زحمات جدش و پدر بزرگوارش را ندارد كه قالب اسلام تيشه به ريشه اسلام مي زنند. اگر او از آرمان مقدس خود دفاع نكند آرماني كه آورنده ي آن از اين خاندانند ديگر از چه كسي انتظار قيام مي رود؟

با توجه به اين اختيارات، آيا مي توانيم ضرورت شهادت حسين عليه السلام را وابسته به سلب اختيار بدانيم؟

چگونه ممكن است اختيار حسين عليه السلام نقش نداشته در حاليكه يكي از اجزاء علت تامه، اراده حسين بن علي عليه السلام است؟

اختيار حسين از مقوله ي ضروري الوجود نيست زيرا او ممكن الوجود است و نسبت ممكن به ممكن امكان را تشكيل مي دهد.


شواهد بسيار زيادي است بر اينكه انتخاب مبارزه بدست حسين عليه السلام بود.

آنجائي كه مي فرمايد:

و انما خرجت لطلب الاصلاح في أمة جدي (ص).

اكنون كه اختيار نبرد از جانب حسين عليه السلام تحقق بخشيد و اجزاء علت تامه كامل گرديد، قضاء الهي حتمي است و هيچگاه تخلف پيدا نمي كند. لذا شهادت حسين عليه السلام تحقق پيدا مي كند و آن فعل عظمي، ضروري الوجود مي شود. ولي آيا اراده ي حسين عليه السلام سلب گرديد؟ خير! چونكه نسبت اختيار به حسين عليه السلام امكان را تشكيل مي دهد و خداي متعال از راه مجموع اجزاء علت تامه كه يكي از آنها اراده ي حسين عليه السلام است، شهادت را مي خواهد و آن را ضروري الوجود مي كند. [2] .

خواننده عزيز! اگر قرآن مي فرمايد:

انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون. [3] .

ما قرآن را نازل كرديم و خودمان آن را حفظ مي كنيم.

معنايش اين است كه اراده ي بشر در حفظ قرآن و اسلام هيچ گونه نقشي ندارد و با اين آيه بخواهيم سلب اختيار انسان و حركت انقلابي در راه اهداف عاليه ي اسلام كنيم؟ آيا چنين برداشتي غلط نيست؟

يقينا اختيار بشر يكي از اجزاء علت تامه ي حفظ اسلام است، فداكاري هاي مسلمين و رهبران دين، لازم و ضروري است. بايد همه ي افراد جامعه دست به دست هم دهند تا ارده ي الهي را تحقق بخشند. خونهائي در پاي درخت اسلام بايد ريخته گردد تا مفهوم «لحافظون» مشخص شود. اگر غير اين معنات، چرا اينهمه آيا، پيرامون شهادت و فضيلت جنگجويان در ركاب اسلام نازل شده است؟ سخن از قيام ابراهيم و جانبازي موسي و فداكاري رسول خدا در قرآن، گوياي لزوم حفظ دين و اجراي وحدانيت مي باشد و ماهيت نهضتهاي اسلامي را مشخص مي كند كه هدف ها در جهت رسيدن به ماديت نبوده است.


اساس اين قيامها حمايت از خداپرستي بوده و بر اين بصيرت گام برمي داشتند. بهترين گواه، كلام گوهر بار علي عليه السلام پيرامون ماهيت نهضتهاي اسلامي است:

و حملوا بصائرهم علي اسيافهم. [4] .

با بينشهاي واقع بينانه، خويش را بر شمشيرهاي خود حمل مي كردند.

در نهضت مكتبي اسلامي سخن از دموكراسي و آزاديخواهي تنها نيست و ناسامانيهاي جامعه را بعنوان اصل نمي نگرند. بلكه هدف اصلي آن، گسترش توحيد است با توسعه ي توحيدگرائي روح تفكرات آزادي - استقلال دميده مي شود و تحصيل آن بسيار آسان مي شود.



پاورقي

[1] بحار، ج 3، ص 6.

[2] اساس اين بحث را از مرحوم علامه طباطبائي در کتاب شيعه در اسلام از ص 76 تا 79 اقتباس کردم و آنگاه بر جريان کربلا تطبيق نمودم، مراجعه فرمائيد.

[3] حجر /9.

[4] نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 148.