بازگشت

دو نمونه از كلمات حسين


1- قافله ي حسين بن علي عليه السلام به منزلي بنام «خزيمة» رسيد. در آنجا به مدت يك شبانه روز توقف نمود. سپيده دم، زينب بخدمت برادر بزرگوارش مي رسد و او را از شنيده هاي غيبي خود مطلع مي سازد. شنيده ي او نداي هاتفي بوده است كه از آسمان دو بيت شعر، بگوش زينب رسيد و باعث تشويش خاطر آن بانوي بزرگ اسلام گرديد.



الا يا عين فاختلفي بجهد

فمن يبكي علي الشهداء بعد



علي قوم تسوقهم المنايا

بمقدار الي انجاز وعد



آگاه باش اي چشم با تمام تلاش آماده براي گريستن باش چه آنكه هيچ كسي


نيست كه بعد از شهادت حسين عليه السلام بر او مي گريد.

گريه بر مرداني كه عشق به لقاي معشوق آنان را به سمت مرگ رانده است بواسطه ي اينكه تقدير است و سرنوشت آنان را به سوي وعده ي حتمي خواسته است.

امام حسين عليه السلام در جواب خواهر يك جمله بيش نفرمود:

يا اختاه كل ما قضي فهو كائن. [1] .

خواهرم! آنچه كه حكم شده همان ثابت است و هيچگونه تغيير نمي كند.

در اين سخن، امام انقلاب خود را و شهادت در راه خدا را به مشيت و قضاء خداوند نسبت مي دهد، و فرمان خداوند را در اين حادثه پر خاطره دخيل مي داند.

2- سخن دوم امام جمله ي كوتاهي است كه تابلوهاي بسياري از او ساخته شده است و در ايام محرم بعنوان عاليترين شعار حسيني عليه السلام گماشته شد. هنگاميكه برادرش محمد بن حنيفه پيشنهاد انصراف از مسافرت عراق را به امام عليه السلام مي دهد حسين بن علي در پاسخ مي فرمايد:

بلي و لكن بعد ما فارقتك اتاني رسول الله (ص) و قال يا حسين اخرج فان الله تعالي في شاء ان يراك قتيلا. و قد شاء الله ان يراهن سبايا. [2] .

آري، ولي پس از آنكه از هم جدا شديم، رسول خدا صلي الله عليه و آله را در خواب ديدم كه فرمود: اي حسين! حركت كن. چون خداوند مي خواهد اينكه كشته شوي و اطفال و زنانت اسير گردند.

در اين پاسخ اراده ي خداوند بر دو چيز تعلق گرفت يكي شهادت حسين عليه السلام ديگر اسارت اهل بيت حسين عليه السلام، در حقيقت خداود مي خواهد خونهاي پاك ريخته شود و همه آن خونهاي پاك به هدر نرود و از راه اسارت و رفتن شهر بشهر مظلوميت حسين عليه السلام را بيان كنند و درس عبرتي براي تبهكاران دنيا باشد.

اجمالا مشخص گرديد قضاء و قدر الهي در شهادت امام حسين عليه السلام نقش داشت و در حقيقت مشيت و اراده ي الهي پشتوانه ي آن حادثه عظيم بوده است.



پاورقي

[1] مقتل خوارزمي، ج 1، ص 225.

[2] لهوف، ص 65.