بازگشت

پايه هاي انقلاب اسلامي


شكل گيري يك انقلاب هميشه وابستگيهائي را تعقيب مي كند و از علتهائي بنا مي شود. بعنوان مثال در انقلاب اقتصادي، پايگاه آن حضرت، وجود اقتصاد كهنه و جايگزين شدن اقتصاد نو بجاي كهنه مي باشد، از اينرو پي درپي در كشمكش دو فكر متضاد نبرد ادامه پيدا مي كند. و يا در انقلاب قبيله اي معلول يك سلسله تصادفات قومي است كه آغازگر اين تشنجات شده است.

ما بايد ديدگاه اسلام عزيز و امامان پاك و معصومان را نسبت به پايه ها و زير بناهاي انقلاب اسلامي بررسي كنيم تا اهداف انقلاب حسين عليه السلام مشخص گردد. آيا صرفا شهادت براي خاطر برقراري دموكراسي بوده است و حسين عليه السلام بعنوان يك شخصيت آزاديخواه حركت خويش را آغاز كرد؟ يا اينكه تضادهاي فكري امام عليه السلام با طاغوت زمان، بر سر طاغوتگرائي نبوده است و عوامل ديگري باعث اين حركت الهي شده بود.

تمام اين سؤالات در نامه ي حسين بن علي عليه السلام به مردم بصره پاسخ داده شد،ابتداء متن نامه نوشته مي شود سپس موضوع بحث و هدف از اين نامه تحليل مي شود:


أما بعد: فان الله اصطفي محمدا صلي الله عليه و آله من خلقه، و اكرمه بنبوته، و اختاره لرسالته ثم قبضه اليه، و قد نصح لعباده، و بلغ ما ارسل به صلي الله عليه و آله و كنا اهله و اوليائه و اوصيائه و ورثته و احق الناس بمقامه في الناس فاستأثر علينا قومنا بذلك فرضينا و كرهنا الفرقة و احبنا العافية، و نحن نعلم انا احق بذلك الحق المستحق علينا ممن تولاه و قد بعثت رسولي اليكم بهذا الكتاب و انا ادعوكم الي كتاب الله و سنة نبيه فان السنة قد اميتت و البدعة قد احييت فان تسمعوا قولي اهدكم الي سبيل الرشاد والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته، [1] .

امام پس از ورود به مكه اين نامه را به بزرگان قبايل بصره نوشت همچون مالك بن مسمع بكري، مسعودي بن عمرو، منذر بن جارود.

«اما بعد، خداوند از ميان مردم محمد صلي الله عليه و آله را برگزيد و او را بواسطه ي نبوت كرامت بخشيد و رسول خود گردانيد آنگاه جان را بجان آفرين تسليم كرد در حاليكه بندگان الهي را پند و اندرز داد و آنچه كه بوي از وظائف محول شده بود بخوبي انجام داد. و ما خاندان او و اولياء و اوصياء و ورثان وي و شايسته ترين مردم نسبت به مقام و منزلت او از ميان امتهاي او بوديم ولي گروهي اين حق را غاصبانه بخود اختصاص داده اند و بخاطر اينكه اختلاف ميان امت اسلامي ايجاد نشود و سلامت دين را دوست داشتيم نزاع نكرديم و با خلافت آنان راضي شديم در حاليكه تفوق و برتري و شايستگي خود را بر آنان يقين داشتيم.

اينك پيك خود را بسوي شما مي فرستم و همه ي شما را به كتاب خدا و به سنت پيامبرش دعوت مي كنم چون سنت نابود شده و در ميان جامعه اجرا نمي شود و بدعت در دين زنده شده است. اگر به نامه ي من عمل كنيد و سخن مرا گوش دهيد سعادت و خوشبختي براي شماست. درود و رحمت و بركت خدا بر شما باد».


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 7، ص 240.