بازگشت

نهضت حسين و بيمه شدن اسلام


شاهد اول: نهضت سيدالشهدا اسلام را بيمه كرد تا آنجائي كه در حق او گفته شد:

ان الاسلام بدوه محمد و بقائه حسيني.

آغاز اسلام به نام محمدي صلي الله عليه و آله و بقاء اسلام بنام حسين عليه السلام مي باشد.

روي اين جهت ائمه عليهم السلام براي نشر احكام و اصلاح جامعه مسلمين خود مرد را با اين نهضت مقدس توجه مي دادند از قبيل مداحي و سرودن اشعار و مراثي. چون احياء انقلاب حسين عليه السلام بيداري مسلمانان را مي رساند. اگر ملت اسلامي روح مبارزه او را درك نمي آيند و شجاعت امام را در برابر فجايع آنروز بنگرند هيچ گاه به خودشان اجازه ي تسليم در برابر زورگويان نمي دهند. هميشه سربلند رو در روي دشمن قرار مي گيرند بدون اينكه واهمه اي در دل راه دهند. پس اسلام ببركت وجود مقدس حضرت محمد صلي الله عليه و آله در جهان همچون خورشيد طلوع مي كند، اين خورشيد نبايد غروب كند، آفتابي ناپديد مي شود كه كره زمين در برابر او پرده افكند، ولي اسلام با خون حسين عليه السلام حجاب كفرستيزان را پاره مي كند و اجازه غروب كردن آنرا نمي دهد وه! چه پايگاه ژرفي كه عقل بشر از درك آن قاصر است.

براي اينكه اين قسمت توضيح بيشتر داده شود به اين مطلب توجه كنيد: جهان بر اساس علل و معاليل است، جرقه كوهها و رشد گياهان و شب و روز و خلقت انسان و حب و علاقه - طغيان و ستم - همه اينها وابسته به علت و معلول هستند. و


علت دو قسم است:

1- علت محدثه يعني علت ايجادكننده مثلا در جهان آفرينش علت محدثه خداست كه تمامي هستي به قدرت لايزال او ايجاد شد.

2- و علت ديگر مبقيه است يعني علتي كه نگهدارنده علت محدثه مي باشد. خالق مثل بناء ساختمان نيست كه مجموعه يك آپارتمان را مي سازد آنگاه مي رود، بلكه خداوند قادر متعال هم علت محدثه و هم علت مبقيه است در اسلام علت محدثه پيامبر است خاتميت را گستراند و تحولي در ميان جاهليت عرب تحقق بخشيد آيا اين علت محدثه بدون علت مبقيه امكان پذير است؟ با دقت اندكي جواب سوال را منفي مي دهيد. مسلما كسي كه اسلام را احداث نمود بر ابقاء آن فعاليت مي كند. خداوند علت مبقيه را وجود مقدس امامت قرار داد كه اساس آن به خون پاك سالار شهيدان برمي گردد روي اين جهت است كه مي گوئيم بقاء اسلام به نام حسين عليه السلام مي باشد.

شاهد دوم: امام صادق عليه السلام فرمود سوره فجر را در نمازهاي واجب و مستحبي بخوانيد چون اين سوره بنام حسين عليه السلام است هر كس آنرا بخواند روز قيامت در درجات بهشت با حسين عليه السلام محشور مي شود. [1] .

مستفاد از اين روايت اين است كه فجر منسوب به امام حسين عليه السلام است چونكه فجر صادق هنگام دميدن روز و محو شدن شب مي باشد. همانگونه كه فجر، ظلمت شب را از بين مي برد و تبديل به روشنائي مي كند؛ حسين عليه السلام نيز تاريكهايي را كه بني اميه ايجاد كرده بودند از بين برده است. بنابراين حسين عليه السلام فجر بشريت است خورشيد انسانيت از مدينه طلوع كرد و در كربلا غروب نمود در زماني كه كفر بني اميه تمام عالم اسلام را فراگرفته بود و استبداد بر مردم حاكم بود امام در چنين موقعيت حساس علت مبقيه اسلام مي شود.

شاهد سوم: ابراهيم ابن طلحة ابن عبيدالله پس از بازگشت امام سجاد (ع) از سفر دلخراش كربلا به مدينه از امام پرسيد من الغالب؟ چه كسي در مبارزه عاشورا پيروز شد آيا حسين عليه السلام پيروز شد يا يزيد؟ امام فرمود:


اذا دخل وقت الصلوة فاذن و اقيمت تعرف الغالب. [2] .

زماني كه وقت نماز مي شود و اذان گفته مي شود و نماز اقامه گردد آنگاه معلوم مي شود كه چه كسي غالب و چه كسي مغلوب خواهد بود.

در اين حديث شريف نيز اشاره به نقش مبارزه امام حسين عليه السلام در برابر طاغوت زمانش است كه كفر بني اميه مردم را فراگرفت، و جامعه بسوي انحطاط و سقوط ارزشها پيش مي رفت، و كمالات اسلامي از ياد مي رفت، عن قريب نام محمد صلي الله عليه از بالاي مناره ها برداشته مي شد، و كسي حق اذان گفتن را نداشت بلكه آنچه كه خواست فرزند معاويه بود اجرا مي شد دست پرتوان غيبي به توسط حسين عليه السلام ظاهر شد، و فتح و پيروزي را به ارمغان آورد كه نگذاشت نور خدا خاموش گردد و اسلام جان تازه اي گرفت.

براستي اگر كسي فكر كند و در تاريخ آنروز مطالعه نمايد كلام امام زين العابدين (ع) را تصديق مي كند و آن را در برابر خود تابلو مي كند؛ زيرا شكست مردان شجاع آن وقتي است كه به اهداف خود نرسند، ولي هنگامي كه با ايثار جان و فداكاريهاي شگفت آور دست رسي به نتايج پرسود پيدا نمود آنرا شكست تعبير نمي كنند.

هدف سيدالشهدا نابودي جبار خون آشام است تا بتواند مقررات الهي را حاكم گرداند گرچه در آن راه كشته بشود، اگر بناست با كشته شدن حسين (ع) اسلام بماند كه وحشت جهان كفر از نور وحدانيت است باكي از شهادت ندارد و به آن تن مي دهد و به جوامع آينده مي فهماند كه فداكاري در برابر قرآن يك افتخار محسوب مي شود نه شكست، و لذا حضرت زينب دختر اميرالمؤمنين عليه السلام به همين پيروزي اشاره مي كند و به يزيد مي گويد:

فكد كيدك: واسع سعيك و ناصب جهدك: فوالله لاتمحو ذكرنا، و لا تميت وحينا، و لا تدرك امدنا. [3] .


يعني اي يزيد اگر تمام تزويرهاي خود را بكارگيري و كوششهاي خود را انجام دهي و نيروهايت را مجهز كني و بر عليه ما بكارگيري بخدا قسم قادر نخواهي بود كه ياد ما را از دلهاي مومنين بزدائي و نخواهي توانست وحي كه بر ما نازل شده از بين ببري. [و رنج بيهوده مي كشي] جز ننگ و رسوائي و نفرت چيزي براي تو باقي نخواهد ماند.

اساس سخنان دختر علي عليه السلام عقيله ي بني هاشم زينب كبري (س) بر طبق وعده هاي الهي است چون خداوند فرمود:

كتب الله لاغلبن انا و رسلي ان الله قوي عزيز [4] .

خداوند به تمام موجودات عالم پيروزي خودش و فرستادگانش را تثبيت فرمود و غير از او بر جهان حكومت نميكند چون خداوند قوي و عزيز است.

از باب اينكه فلله العزة و لرسوله و للمومنين - آري! فرياد انا ربكم الاعلي فرعون باقي نماند و استبداد نمرود با نازلترين اراده الهي از بين رفت، و هم اكنون تاريخ با گذشت زمان درس عبرت براي همگان شده است كه غلبه و پيروزي از آن پروردگار متعال و رسولان اوست.

شاهد چهارم: عبارت پرعنواني كه در زيارتهاي متفاوتي كه از ائمه عليهم السلام پيرامون جدشان حسين عليه السلام فرموده اند بما رسيده كه بسياري از آنها اشاره به احياگري سيدالشهداء دارند فقط به يكي از آن اكتفا مي كنيم.

و بذل مهجته فيك حتي استنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة و قد توارز عليه من غرته الدنيا و باع حظه من الاخرة بالارذل. [5] .

پروردگارا حسين خويش را در راه تو نثار كرده تا بندگانت را از ناداني و سرگرداني در گمراهي و بدبختي نجات داد در حالي كه بر عليه او كساني همدست شده بودند كه دنيا آنان را فريفته بود و آخرت را به پست ترين بهاء فروخته اند».

نكته ي قابل توجه اينكه دراين گفتار هم اشاره به جهالت و گمراهي است و هم نامي از نجات بشريت برده شد. هر دو گواه بر اهداف بلند عاشورا است كه نقش اين ايام محرم از احياء محافل و مجالس رساندن واقعيتهاي ديني است بدون رعب و


وحشت، و اينكه مستضعفين از مسائل واقعي دين كه هم اكنون در انقلاب شكوهمند اسلامي هستيم آگاهي پيدا نمايند و سخنراني ها بايد رنگ و بوي آرمان حسين عليه السلام را داشته باشد و اغراض آن شخصيت ممتاز تاريخ را تعقيب نمايند.



پاورقي

[1] البرهان، ج 4، ص 456.

[2] اهالي طوسي، ص 66.

[3] مقتل مقرم، ص 70.

[4] مجادله‏ي/ 21.

[5] مفاتيح الجنان، ص 744.