بازگشت

ملا آقاي دربندي و اسرار الشهادة


گفت: «و زادت التنبور نغمة اخري»؛ بعد در شصت هفتاد سال پيش، مرحوم ملا آقاي دربندي پيدا شد. تمام حرف هاي روضة الشهداء را به اضافه يك چيزهاي ديگر، همه را يكجا جمع كرد كه ديگر واويلاست! واقعاً به اسلام بايد گريست. حاجي نوري نوشته اند ما در درس مرحوم حاج شيخ عبدالحسين تهراني بوديم - كه مرد بسيار بزرگواري و استاد حاجي نوري بوده است - و از محضر ايشان استفاده مي كرديم، يك سيد روضه خواني اهل حِله آمد و يك كتاب مقتلي به ايشان نشان داد كه ايشان ببينند معتبر هست يا معتبر نيست. اين كتاب نه اول داشت و نه آخر، فقط يك جايش نوشته بود كه تأليف فلان ملاي جبل عاملي از شاگردان صاحب معالم است. مرحوم آقا شيخ عبدالحسين اين كتاب را گرفت كه مطالعه كند. اولاً در احوال آن عالم نگاه كرد، ديد چنين كتابي به نام او ننوشته اند. ثانياً خود كتاب را مطالعه كرد، ديد مملو از اكاذيب است. به آن سيد گفت اين كتاب همه اش دروغ است، مبادا اين كتاب را بيرون بياوري يا از اين كتاب چيزي نقل كني كه جايز نيست و اساساً اين كتاب از آن عالم نيست، مطالبش هم همه دروغ است. حاجي مي نويسد همين كتاب به دست صاحب اسرار الشهادة افتاد، از اول تا آخرش را نقل كرد.

اينها گريه دارد، خدا مي داند گريه دارد. اين حكايت را هم برايتان نقل كنم، كه تأثرآور است. باز ايشان نقل مي كنند، نوشته اند: يك مردي رفت خدمت مرحوم صاحب مقامع [1] و گفت من ديشب خواب وحشتناكي ديدم. گفت چه خواب ديدي؟ گفت: خواب ديدم كه با اين دندان هاي خودم گوشت هاي بدن امام حسين عليه السلام را دارم مي كَنم. اين مرد عالم لرزيد، سرش را پايين انداخت، يك مدتي فكر كرد، گفت: شايد تو مرثيه خوان هستي؟ گفت: بله آقا. گفت: ديگر بعد از اين يا اساساً مرثيه خواني را ترك كن يا از كتاب هاي معتبر نقل كن. تو با اين دروغ هايت داري گوشت بدن امام حسين را با اين دندان هاي خودت مي كَني. اين لطف خدا بوده كه لااقل در اين رؤيا به تو نشان بدهد.

قبلاً عرض كردم، اگر كسي تاريخ عاشورا را بخواند، مي بيند از زنده ترين و مستندترين و پرمنبع ترين تاريخ هاست. ما احتياجي [به اين دروغ ها] نداريم. حالا گذشته از اينكه اصلاً دروغ جعل كردن كار غلطي است، احتياجي نيست، آنقدر راست هست كه همان ها را اگر بگوييم كافي است. مرحوم آخوند خراساني مي گفته است: اينهايي كه دنبال روضه نوِ نشنيده هستند بروند روضه هاي راست را پيدا كنند كه آنها را احدي نشنيده است؛ و اين طور است. باز عرض كردم، خطبه هايي كه امام حسين در مكه و در حجاز به طور كلي، در بين راه و در كربلا خوانده است، خطابه هايي كه اصحابش خوانده اند، سؤال و جواب هايي كه با حضرت شده است، نامه هايي كه ميان ايشان و ديگران مبادله شده است، نامه هايي كه ميان خود دشمنان مبادله شده است، علاوه بر نقل كساني كه حاضر وقعه عاشورا بوده اند، چه از دشمنان و چه از دوستان، [همه اينها جزئيات اين حادثه را روشن كرده است.] سه چهار نفر از دوستان امام حسين بودند كه جان به سلامت بيرون بردند. از جمله غلامي است به نام عَقبة بن سمعان (يا عُقبة بن سمعان) و اين مرد از مكه همراه امام بود و وقايع نگار قضيه كربلا بوده است از لشكريان اباعبداللَّه. در روز عاشورا هم گرفتار شد ولي چون گفت غلام هستم، آزادش كردند. اين مرد وقايع را نوشته است. مرد ديگري است به نام حميد بن مسلم كه وقايع نگار لشكر عمر سعد بوده است، او هم نوشته است. همچنين ديگران كه حاضر وقعه بوده اند، نوشته اند.

يكي از حاضرين وقعه شخص امام زين العابدين عليه السلام است. ايشان خودشان از حاضرين وقعه بودند. تمام جزئيات را از اول تا آخر [شاهد] بوده اند و همه قضايا را نقل كرده اند. نقطه ابهامي در تاريخ امام حسين وجود ندارد. متأسفانه يك داستان جعلي و تحريفي درباره امام زين العابدين عليه السلام هست كه حاجي نوري نقل [و انتقاد] مي كند، به آن هم اشاره كنم. معمولاً مي گويند كه در روز عاشورا، در وقتي كه هيچ كس براي اباعبداللَّه نماند، حضرت رفتند به خيمه امام زين العابدين براي خداحافظي. آن وقت حضرت امام زين العابدين عليه السلام فرمود: پدر جان، كار شما و اين مردم به كجا كشيد؟ (يعني اينها مي گويند اصلاً تا آن وقت امام زين العابدين عليه السلام كاملاً بي خبر بوده است!) فرمود پسر جان به جنگ كشيد. عجب! جنگ واقع شد؟ بله جنگ واقع شد. يكي يكي اصحاب را ياد كرد: حبيب بن مظهر چطور شد؟ فرمود قُتِلَ. زهير بن القين چطور شد؟ قُتِلَ. برير بن خضير چطور شد؟ قُتِلَ. هر كه از اصحاب را نام برد، فرمود كشته شد. بعد بني هاشم را نام برد: قاسم بن الحسن چطور شد؟ قُتِلَ برادرم علي اكبر چطور شد؟ قُتِلَ. عمويم ابوالفضل؟ قُتِلَ. اين، جعل و دروغ است. امام زين العابدين كه آنجا - العياذ باللَّه - مريض و بي هوش نبود كه اصلاً نفهمد چه گذشته است. حتي تاريخ مي نويسد: در همان حال امام حركت كرد، به عمه اش فرمود: عصاي من را با يك شمشير بياور. غرض اينكه يكي از كساني كه حاضر واقعه بوده و آن را نقل كرده است شخص امام زين العابدين عليه السلام است.

پس بياييم توبه كنيم، واقعاً بايد توبه كنيم. بياييم از اين جنايت و خيانتي كه نسبت به اباعبداللَّه الحسين عليه السلام و اصحاب بزرگوارش و يارانش و خاندانش مرتكب مي شويم و همه افتخارات اينها را از ميان مي بريم، توبه كنيم و پس از اين، طور ديگري باشيم كه از اين مكتب تربيتي استفاده كنيم.


پاورقي

[1] مرحوم آقا محمّد علي، پسر مرحوم وحيد بهبهاني، که ظاهراً جد اين آقايانِ آل آقا است. مرد بزرگي بوده است، پدر و پسر. در کرمانشاه بوده. مرحوم آقا محمّد علي به کرمانشاه آمد، خيلي هم نفوذ و اقتدار پيدا کرد.