بازگشت

عامل خصوصي


عامل سوم يك عامل خصوصي است. اين دو عاملي كه عرض كردم، يعني غرضها و عداوت هاي دشمنان و حس اسطوره سازي و افسانه سازي، در تمام تواريخ دنيا وجود دارد. ولي در خصوص حادثه عاشورا يك عامل بالخصوصي هست كه اين عامل سبب شده است كه در اين داستان بالخصوص، جعل واقع بشود. آن عامل چيست؟

پيشوايان دين از زمان پيغمبر اكرم و زمان ائمه اطهار دستور اكيد و بليغ داده اند كه بايد نام حسين بن علي زنده بماند، بايد مصيبت حسين بن علي هر سال تجديد بشود، چرا؟ بحث در اين «چرا» است. اين چه دستوري است در اسلام؟ چرا اين همه ائمه دين به اين موضوع اهتمام داشتند؟ چرا براي زيارت حسين بن علي اين همه اهتمام و ترغيب است، اين همه تشويق است؟ ما بايد به اين «چرا» دقت كنيم. ممكن است كسي بگويد: «اين براي اين است كه تسلي خاطري براي حضرت زهرا باشد». آيا اين حرف مسخره نيست كه بعد از هزار و چهارصد سال، هنوز حضرت زهرا احتياج به تسليت داشته باشد؟ در صورتي كه به نص خود امام حسين و به حكم ضرورت دين، بعد از شهادت امام حسين ديگر امام حسين و حضرت زهرا نزد يكديگر هستند. اين چه حرفي است؟ مگر حضرت زهرا بچه است كه بعد از هزار و چهارصد سال هنوز هم دائماً به سر خودش بزند، گريه كند، بعد ما برويم به ايشان سر سلامتي بدهيم! اين

حرف ها دين را خراب مي كند. حسين مكتب عملي در اسلام تأسيس كرد. حسين عليه السلام نمونه عملي قيام هاي اصلاحي است. خواستند مكتب حسين زنده بماند، خواستند حسين سالي يك بار با آن نداهاي شيرين و عالي و حماسه انگيزش ظهور پيدا كند، فرياد كند: «أَلا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْباطِلَ لا يُتَناهي عَنْهُ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لقاءِ اللَّهِ مُحِقًّا». [1] [آيا نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل دست برنمي دارند؟! به طوري كه مؤمن حق دارد كه به مرگ و ديدار خدا مشتاق باشد.] خواستند «المَوْتُ أَوْلَي مِنْ رُكُوبِ الْعَارِ» [2] (مرگ از زندگي ننگين بهتر است) براي هميشه زنده بماند. خواستند «لا أَرَي الْمَوْتَ إِلَّا سَعادَةً وَ لا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلا بَرَمًا» [3] [من چنين مرگي را جز سعادت ندانم و زندگي هم با ظالمان را جز هلاكت نخوانم.] براي هميشه زنده بماند. زندگي با ستمكاران براي من خستگي آور است؛ مرگ در نظر من جز سعادت چيزي نيست. خواستند آن جمله هاي ديگر حسين: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَي وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلاَدَةِ عَلي جيدِ الفَتاةِ» [4] [مرگ گردنگير فرزندان آدم است همچون گردن بند بر گردن دختر جوان.] زند بماند، «هيهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ» [5] زنده بماند. مردي كه مي آيد آنجا در مقابل يك دريا [انسان]، سي هزار نفر، مي ايستد، آن طور مردانه، در حالي كه در نهايت شدت گرفتار است از ناحيه شخص خودش، از ناحيه خاندان خودش، مرد و مردوار - كه چنين مردي دنيا به خودش نديده است - و مي گويد: «ألا وَ اِنَّ الدَّعِيَّ بْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اِثْنَتَيْنِ بَيْنَ السِّلَّةِ وَ الِذَّلَّةِ هَيْهات مِنَّا الِذَّلَّةُ يَأْبَي اللَّهُ ذلِكَ لَنا وَ رَسُولُهُ وَ حُجُورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ» [6] ، [آگاه باشيد اين فرومايه (ابن زياد) فرزند فرومايه، مرا در بين دو راهي شمشير و ذلّت قرار داده است و هيهات كه ما زير بار ذلّت برويم، زيرا خدا و پيامبرش و مؤمنان دامن هاي پاك مادران و مغزهاي با غيرت چنين چيزي را روا نمي دارند.] خواستند اينها زنده بماند، مكتب حسين زنده بماند، تربيت حسيني زنده بماند، پرتوي از روح حسيني در اين ملت بتابد. فلسفه اش خيلي روشن است. گفتند نگذاريد اين حادثه فراموش بشود. حيات و زندگي شما بستگي به اين حادثه دارد، انسانيت و شرف شما بستگي به اين حادثه دارد، اسلام را با اين وسيله مي توانيد خوب زنده نگه داريد.

پس ترغيب كردند به اينكه مجلس عزاي حسيني را زنده نگه داريد. راست است. عزاداري حسين بن علي واقعاً فلسفه دارد، واقعاً فلسفه صحيح دارد، فلسفه بسيار بسيار عالي هم دارد. هر چه ما در اين راه كوشش كنيم، به شرط اينكه هدف اين كار را تشخيص بدهيم به جاست. اما متأسفانه عده اي اين را نشناختند، خيال كردند كه بدون اينكه مردم را به مكتب حسين عليه السلام آشنا كنيم، به فلسفه قيام حسيني آشنا كنيم، عارف به مقامات حسيني كنيم، همين قدر كه مردمي آمدند و نشستند و يك گريه اي را نفهميده و ندانسته كردند، ديگر كفاره گناهان است!


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 44، ص 381.

[2] همان، ج 45، ص 50.

[3] همان، ج 44، ص 381.

[4] همان، ج 44، ص 366.

[5] اللهوف، ص 49.

[6] همان.