بازگشت

نخل دين




خوني كه در كنار فرات است موج دار

خون خداست خال رخ سرخ روزگار



موجي است تا كرانه تاريخ ، سركشان

در هر زمان ، نطفه عطفي است آشكار



در قتلگه به سيد سجاد، عمه گفت

بيند دو چشم دهر، گلستان اين ديار



اين شعله را زبانه بُود در زمانه ها

بي انتهاست چشمه اين ابر باردار



در بارگاه شام ، چنين گفت با يزيد

زينب طلايه دار صف خطبه هاي يار



هرگز تو را توان شكست قيام ما

نبود، گل هميشه بهار است اين بهار



شاداب ، روي حق ز گل روي خون ماست

تا حشر، آسمان شهادت ، ستاره دار



شد نخل دين ، ز خون كريم تو بارور

آبادي ديار حقيقت ، ازين گذر