بازگشت

عاشورا سرايي در عصر صفوي


عصر صفوي كه با تشيع گرايي سلاطين و مردم كشور همراه بود سبب شد عاشورا سرايي در مركز حكومت و ساير نقاط مملكت رونقي به سزا يابد و شاعران اين دوره با توجه به موقعيت خويش به عاشورا سرايي در مصيبت سيدالشهداء پردازند.

مرثيه سراي و ذكر مصيبت ها در حيطه مذهبي در اين دوره دويست ساله پيش از تمام دوره هاي تاريخ است . گرايش شديد حكومت صفوي به مذهب تشيع در مرثيه سرايي و منقبت خاندان عصمت و طهارت بسيار مؤثر بوده است . مثلاً وقتي «محتشم »قصيده اي در مدح شاه طهماسب صفوي سرود، شاه گفت :

«من راضي نيستم شاعران زبان به مدح و ثناي من بگشايند بهتر است قصيده در شأن حضرت علي (ع) و امامان معصوم بگويند و جايزه خود را ابتدا از ارواح مقدس آنان گرفته پس از آن از ما توقع بدارند.»

بنابراين شاعراني كه با نيتي غير از ستايش امامان و ترويج انديشه هاي مذهبي شعر مي گفتند در نزد شاهان صفوي جايي نداشتند و به خاطر همين بسياري از شاعران راه هند را در پيش گرفتند و به دربار شاهان هند رفتند.

اگر چه اغلب شاعران در دوره هاي قبل از صفوي شغل و پيشه اي نداشتند و فقط مداح دربار حاكمان و سلاطين بودند در اين دوره بيشتر شاعران صاحب شغل و پيشه اي بودند و شعر و شاعري بيشتر در خدمت اجر اخروي قرار گرفته است .

از لحاظ سبك شعري ، اگر چه شاعران اين دوره به خاطر تقليد، شعر در حالت ركود به سر مي برد اما برخي شاعران مضامين جديدي در شعر پديد آورده اند كه در نوع خود بي نظير است .

شعرهاي مذهبي اين دوره از سوزناك ترين و غم انگيزترين مرثيه هاي شعر ديني در طول تاريخ گذشته است .

در دوره هاي قبل از صفويه شاعران اغلب به تك بيتهايي درباره حماسه كربلا بسنده كرده و با ذكر مصيبت سيدالشهداء و يارانش اشك از ديده جاري كرده اند شاعران اين دوره بيشتر خود را در سرزمين كربلا احساس كرده به گونه اي كه شاهد ستمگريهاي يزيديان و تشنه كامي حسينيان بوده اند.

اگر چه عاشورا سرايي از قدمت بيش از هزار ساله در ادبيات فارسي برخوردار است و شاعران پارسي گو امام حسين را استوانه حق و حقيقت دانسته اند اما به يقين بايد گفت : تعالي مرثيه سرايي در شاعران شيع عصر صفوي جلوه گر شده است .

«وحشي بافقي » يكي از شاعران اين دوره در مرثيه اي روز عاشورا را روز ماتم جهان بيان كرده است كه يزيديان با تيشه ستم گلستان كربلا را غارت كردند:



روزي است كه حادثه كوس بلا زده است

كوس بلا به معركه كربلا زده است



روزي است كه دست ستم تيشه جفا

بر پاي گلبن چمن مصطفي زده است



روزي است كه بسته تتق آه اهل بيت

چتر سياه بر سر آل عبا زده است



«بابا فغاني شيرازي » شاعر ديگر اين دوره سرخي رنگ گلها را از خون شهيدان مي داند؛



هر گل كه بر دميد زهامون كربلا

دارد نشان تازه مدفون كربلا



«اهلي شيرازي » شاعر مشهور عصر صفوي در حسرت غم تشنگان كربلا ديده را دجله ساخته و از سوز جگر براي سوخته هاي دشت كربلا با سوز و گداز مي نالد:



ماه محرم است و شد دجله روان زچشم ما

بهر حسين تشنه لب شاه شهيد كربلا



تشنه لبان كربلا روي به خاك و تن به خون

ما پي آبروي خود، خاك بر آبروي ما



با شهداي كربلا لاف و وفا هر كه زند

گرنه شهيد گريه شد، مدعي اي است بي وفا



«اهلي شيرازي » در مرثيه ديگري خاك كربلا را به خاطر خون اهل بيت پيامبر سرشار از ماتم و اندوه مي بيند:



آمد عشور و در همه ماتم گرفته است

آه اين چه ماتم است كه عالم گرفته است



ماه محرم آمد و بيگانه را چه غم ؟

كاين برق غم به سينه محرم گرفته است



زان مائده است تشنه جگر خاك كربلا

كز خون اهل بيت نبي غم گرفته است