بازگشت

خطبه 4


سپس با چشمي خون فشان روي به جسد سرور شهيدان كرد وگفت :

بِابي مَن ْ اَضْحي ، عَسكَرُه ُ في يَوْم ِ الاِثنين نَهبا، بِابي مَن ْ فِسْطاطُه ُ مُقطَّع ُ العُري .

بِابي مَن ْ لا غائِب ُ فَيُرْتَجي وَ لا جَريح ُ فَيُداوي . بِابي مَن ْ نَفْسي لَه ُ الْفِداء.

بِاَبي المَهْمُوم حتي قضي . بِاَبي العَطْشان حتّي ما مَضي . بِاَبي مَن ْ شيْبَتُه ُ تَقطِرُ بِالِّدماء.بِاَبي مَن ْ جَدُّه ُ رسول ُ اِله ِ السّماء. بِاَبي مَن هُوَ سِبْط ُ نَبي ّ الهُدي .

بِاَبي محمّد المصطفي . بِاَبي خديجَة ُ الكبري . بِاَبي علي ُّ المرتَضي . بِاَبي فاطمة الزَّهراءِ سَيِّدة ِالنِّساءِ. بِاَبي مَن ْ رُدَّت ْ لَه ُ الشَّمس ُ وَ صَلّي .

به فداي آن كس كه سپاهش روز دوشنبه غارت شد. به فداي آنكس كه ريسمان خيامش راقطع كردند. بفداي آن كس كه نه غايب است تا اميد بازگشتنش باشد و نه مجروح است كه اميد بهبوديش باشد. به فداي آن كس كه جان من فداي او باد. به فداي آن كس كه با دلي اندوهناك و با لبي تشنه او را شهيد كردند. به فداي آن كس كه از محاسن اش خون مي چكيد. به فداي آنكس كه جدّ او رسول خداست و او فرزند پيامبر محمد مصطفي و خديجه كبري و علي مرتضي و فاطمه زهرا سيده زنان است . به فداي آن كس كه خورشيد براي او بازگشت تا نماز گزارد.



زينب اكنون به دشت كرب وبلا

هست با چشم خون فشان ، آن جا



با دلي غمگنانه وپر درد

روي بر سرور شهيدان كرد



گفت : جانم فداي جان حسين

جسم گلگون وناتوان حسين



كه سپاهش چنان كه غارت شد

به حريمش بسي جسارت شد



قطع كردند ريسمان خيام

تا كه ياران او كِشند به دام



آن كه غايب ز چشم ياران نيست

از نظرها تمام ، پنهان نيست



حال صد چاك ، جسم پاك وي است

نتوان در ره اميد، نشست



به فدايش كه با لبي عطشان

جان خود داد در ره ايمان



به فدايش كه از محاسن او

گشته گلگون تمام ، چهره ومو



آن كه جدّش رسول پاك خداست

جدّه اش هم خديجه كبري است



آن شهيدي كه مادرش زهراست

پدرش هم علي ، ولي خداست



آنكه خورشيد بهر او برگشت

تا كه وقت نماز جانان گشت