بازگشت

كو خداوند حرم؟






از خروش اسب شاهنشاه عشق

زلزله افتاد در خرگاه عشق



بانوان از خيمه بيرون ريختند

در زمان، شور نشور انگيختند






ريختند اختر به روي آفتاب

يا كه افشاندند بر گلها، گلاب



ديده ها از اشك خونين، پر همه

گنج دامن پبر ز لعل و در، همه



سيل اشك و، تير آه تيزپر

اين گذشت از چرخ و، آن يك از كمر



گلرخان بر برگ گل، شبنم زدند

گرد اسبش حلقه ي ماتم زدند



دختران يك سوي و ديگر سو، زنان

بر سرو بر پيكرش، بوسه زنان



پيكرش در زير بوسه گشت گم

پايمال بوسه، از سر تا به دم



دخت حيدر زان ميان كردش خطاب

كآسمانا! گو كجا شد آفتاب؟!



راست برگو، كو خداوند حرم؟!

گو كجا شد آن امام محترم؟!



ماتم شه آتشي افروخته

كز فروغش خرمن مه، سوخته