بازگشت

عرفات محبت






عاشق چو رو به كعبه ي عشق و وفا كند

احرام خود ز كسوت صبر و رضا كند



در پيش، راه باديه گيرد غريب وار

ترك عشيره و بلد و اقربا كند



بي اعتنا به زحمت و رنج مسافرت

در هر قدم تحمل خار جفا كند



آنجا كه موقف عرفات محبتست

در پيشگاه دوست سر و جان فدا كند



از صدق چون نهاد قدم در مناي عشق

نقدينه ي حيات خود از كف رها كند



در مشعرالحرام وفا چون گشود بار

از آه خويش، مشعل سوزان بپا كند






بر گرد خيمه گاه بگردد پي وداع

يا چشم اشكبار طواف النسا كند



از مروه ي خيام، شتابان به قتلگاه

رو آرد و به هروله قصد صفا كند



پس در كنار زمزم اخلاص، تشنه لب

بنشيند و به زمزمه ياد خدا كند



آنگاه دست و روي بشويد به خون خويش

برخيزد و نماز شهادت بپا كند



قربان عاشقي كه حديث مصيبتش

ايام را هرآينه ماتمسرا كند



بي اختيار خون چكد از ديده ي (جلي)

هرگه كه ياد واقعه ي كربلا كند