بازگشت

روي نيزه ها!






نشست بر جبين عشق، غبار روي نيزه ها

ببار آسمان غم، ببار! روي نيزه ها



اگر چه ياسهاي عشق، شدند پرپر از خزان

ببين كه سبز مي شود، بهار، روي نيزه ها



غريو دشنه مي وزد، ز بادهاي خوفناك

درين ميانه نغمه يي برآر، روي نيزه ها



شكست قامت دلم، ز غربت كبوتران

كه مانده است روبرو، بهار روي نيزه ها



سكوت و وحشت و عطش، دگر كه مانده است باز

گلي ز دامن بهار، بكار روي نيزه ها