بازگشت

لاله ي سرخ






خون خورم در غم آن طفل، كه جاي لبنش

ريخت دست ستم حرمله خون در دهنش!






كودكي، كآب ز سرچشمه ي وحدت مي خورد

گشت از سوز عطش آب، روان در بدنش



گر تن نوگل ليلا نبود لاله ي سرخ

از چه آغشته به خون گشت چنين پيرهنش؟



غنچه يي از چمن زاده ي زهرا بشكفت

كه شد از زخم سنان، چون گل صد برگ، تنش



گلشني ساخته در دشت بلا گشت، كه بود

غنچه اش اصغر و گل، قاسم و اكبر، سمنش



تشنه لب كشته شد آن شاه، كه با خنجر و تير

گشت ببريده و شد دوخته بر تن، كفنش



آنكه باشد نظرش داروي هر درد (سنا)!

چشم دارم كه فتد گوشه ي چشمي به منش