پيوند
ميان حنجر و لبهاي تو چه پيوندست؟
كز آن يك، اشك روان و بر اين دو، لبخندست!
ز سنگ خاطره ي چشم مستت اي ساقي
دو چشمم من به دو جام شكسته مانندست
قسم به سوره ي ولليل و سوره ي والشمس
كه موي و روي تو زيباترين سوگندست
به گيسوئي كه زدي شانه دست زهرايش
ببين كه قافله ي دل چگونه در بندست
سرت چنين كه شتابان به روي ني تازد
بگو به وصل كه در شام، آرزومندست؟
به بندبند وجودت هميشه دربندم
جدا ز هم به تنت گر چه بند از بندست
به مجمعي كه ترا مدحت و ثنا گويند
چه جاي بنده، كه مداح تو خداوندست