كوير غربت
اي فصل بلند و بينهايت!
طوفان غرور و كوه غيرت!
درياي به خاك و خون نشسته
در گستره ي كوير غربت
افسانه ترين حكايت عشق
آغوش صميمي صداقت
اسطوره ي آسماني خاك
تنديس شكوه و استقامت
در خاطره ي غروب، جاريست
پرواز تو در طلوع هجرت
يادآور لحظه هاي تلخيست
اي خواهش سرخ بي اجابت
جا داشت فرات، خشك مي شد
با ياد لب تو از خجالت