بازگشت

حضور اوزان جديد در غزل عاشورايي


در شـعـر عاشورايي امروز، اوزان جديدي به چشم مي خورد كه هنوزجاي خود را در ادبيات عاشورايي باز نكرده است و شايد داوري درباره آنها هنوز زود باشد، چرا كه عنصر زمان را بايد در داوري اين گونه آثار، دخيل دانست.

مـسـلّمـاً در قـالب هـاي (دو بيتي) خصوصاً (رباعي) نبايد انتظار حضور اوزان جديدي را داشـت زيـرا وزن عـروضي آنها محدود و اختصاصي است. ولي در ساير قالب هاي شعري مي توان ردّ پاي حضور اوزان جديد عروضي را نشان داد.

سـال هـا پيش، محمّدحسين شهريار از چهره هاي نام آشناي شعر معاصر، غزلْ مرثيه اي با رگه هايي از سبك وقوعي در سوگ حضرت عليّ اصغر ـ شهيد بزرگ عاشوراـ سرود كه اقـبـال عـزاداران حـسيني را به همراه داشت و با اينكه از نظر وزن عروضي در ميان اشعار عـاشـورايـي كـم سـابـقـه بود، توانست نظر بسياري از شيفتگان شعر آييني را به خود مـعـطـوف سـازد. ايـن غـزل مـرثـيـه عـاشـورايـي در بـحـر هـزج مـثـمـّن كامل سروده شده است كه هر مصراع آن از نظر آهنگ با چهار بار (مفاعيلن) برابر است:



گشودي چشم در چشم من و، رفتي به خواب اصغر!

خداحافظ! خداحافظ! بخواب اصغر! بخواب اصغر!



به شب تا مادرت گيرد به بر قنداقه خاليْت

بگريند اختران شب به لالاي رباب، اصغر [1] .



شايد راز اقبال عمومي از اين غزل عاشورايي دربار عاطفي بالاي آن باشد كه توانسته است در آهنگ ضربي غزل، خود را به زيبايي نشان دهد: بخواب اصغر! بخواب اصغر!

دو بيت از غزل عاشورايي ديگري را در همين وزن مرور مي كنيم:



كه بود اين موج؟ اين دريا؟ كه خواب از چشم دريا برد

وَ شب را از سراشيب سكون تا اوج فردا، برد



كدامين آفتاب از كهكشان خود، فرود آمد؟

كه اين گونه زمين را تا عميق آسمانها برد [2] .



كه بود اين مو / جُ اين دريا / كه خواب از چش / مِ دريا برد؟

مفاعيلن / مفاعيلن / مفاعيلن / مفاعيلن.

وزن مـطـنـطن اين غزل عاشورايي نيز از اوزان عروضي جديدي است كه در شعر عاشوراي امروز راه يافته است:



آسمان، مات و مبهوت مانده ست در سكوت مه آلود صحرا

يك بيابانْ عطش گشته جاري، پاي ديوار ترديد دريا



غـوطـه ور مـانـده در حـيـرت دشـت،پـيـكـر مـردي از نسل طوفان

مردي از دوده خون و آتش، مردي از تيره روشني ها



هفت پشت عطش، سخت لرزيد آسمان ابرها را فرو ريخت

شانه هاي زمين را تكان داد هِق هِق گريه تلخ تلخ سقّا [3] .



آسمانْ ما / ت و مبهو / تُ مانده ست / در سكوت / مه آلو / دِ دريا.

فاعلاتن / فعولن / فعولن / فاعلاتن / فعولن / فعولن.

حـسـيـن دارنـد در ايـن غـزل عـاشـورايـي، از مـوسـيقي وزني استفاده كرده است كه در شعر عاشورايي معاصر تازگي دارد:



يك علَم بي صاحب افتاده ست، چشمش امّا رو به صحراهاست

گفت: اينك مي رسد مردي، كاين علَم بر دوش او زيباست



آسمان دستي تكان مي داد، ماه چيزي را نشان مي داد

ناگهان فرياد زد: اي عشق! گردِ مردي از كران پيدا است [4] .



يك علَم بي / صاحب افتا / ده ست / چشمش امّا / رو به صحرا / هاست.

فاعلاتن / فاعلاتن / فاع / فاعلاتن / فاعلاتن / فاع

اين قبيل اوزان دامنه دار و مطنطن عروضي به شاعر اين اجازه را مي دهد كه در فضاي آهنگين آن پـرواز كـند و در اين طَيران عاطفي، افق هاي جديدي را كشف كرده و به تصوير كشد، تصويري كه از زباني ساده و صميمي سرشار است و به راحتي مي تواند با مخاطبان خـود ارتـبـاط بـرقـرار كـنـد، ولي آيا در اوزان كوتاه عروضي نيز، اين گستره آوايي و عـرصـه بـيـانـي در اخـتـيـار شـاعـر قـرار مـي گـيـرد؟! و شـايـد يـكـي از علل رويكرد شاعران معاصر به اوزان بلند و تازه عروضي ريشه در همين احساس داشته بـاشـد كـه در اوزان بـلند و دامنه دار بهتر مي توان حركت كرد و گفتني ها را فرياد زد. اهـتـمـام شاعران امروز به كشف اوزان جديد و تلاشي كه در شكار (واژه هاي خوش آهنگ) از خـود نـشـان مـي دهـنـد، غـالباً به نتيجه مي رسد و حضور واژه هاي دوست داشتني ولي كم سابقه، در شعر عاشورايي امروز، از همين تلاش حكايت دارد. چون در اين اثر به مقتضاي كـلام از انـواع شـعـر عـاشـورايي دو دهه اخير با اوزان مختلف و متنوّع سخن رفته است لذا بـراي پـرهـيـز از اطـاله دامـنـه مـقـال، به تبيين كاربرد اوزان كوتاه عروضي در قالب (مثنوي) و تطوّر آن در دو دهه اخير، بسنده مي كند.


پاورقي

[1] گريه اشک، چاپ دوّم، سال 1376، انتشارات سرور، ص 115.

[2] همان، ص 67. (شعر از سيد مهدي حسيني).

[3] گريه اشک، شعر از سيد مهدي حسيني، ص 69.

[4] همان، ص 135.