بازگشت

تنوع در وزن و استفاده از قالب هاي نو و آزاد


تـنـوّعـي كـه در اوزان عـروضـي اشـعار عاشورايي دو دهه اخير ديده مي شود، در پيشينه شعر عاشورا در زبان فارسي بي سابقه است.

از (اوزان كـوتـاه) گـرفـتـه تـا (اوزان بـلند) و از (اوزان معروف و (مأنوس) تا اوزان (نـادر) و (كـم سـابـقـه) و هر از گاه (بي سابقه)، در شعر عاشورايي امروز مي توان سـراغ كـرد. صـرف نظر از برخي (اوزان نامطبوع) و (بلند) ـ كه در برقراري ارتباط با مخاطبان، غالباً دچار مشكل مي شوند ـ حضور ساير اوزان را به خاطر تنوّعي كه به (آهـنـگ) شـعـر عـاشـورايـي مـعـاصـر بـخـشـيـده انـد، بـايـسـتـي بـه فال نيك گرفت، چرا كه هر (وزني) مقتضيات خاصّ به خود را دارد و به شاعر اين اجازه را مـي دهـد كـه در گـسـتـره واژگـانـي خـود، (واژه هـا) ي تـازه اي را شـكـار كـرده و سراغ (تركيبات جديدي) برود كه با (وزن) شعر هماهنگ تر باشد. استفاده از اوزان عروضي و يـا قـالب هـاي آزاد در شـعـر عـاشـورايـي از امـور مـتـداول است، ولي مطلبي كه در اين مورد ناگفته مانده است رعايت (تناسب وزن شعر) با حالت (حماسي)، (غمگنانه)، و يا (روائي) موضوع شعر عاشورايي است.

بـه بيان ديگر، اگر وزن عروضي شعر، آهنگ تند (حماسي) دارد بايد موضوعاً نيز با آن هـمـاهـنـگـي داشـتـه باشد و گرنه استفاده از اوزاني كه ـ مثلاً ـ ضرباهنگ هاي حماسي دارند در موضوعات غمگنانه، به همان اندازه غير عادي است كه در بيان يك موضوع كاملاً (شاد) از اوزاني كه طبعاً ملال انگيزند، استفاده شود.

رمـز مـاندگاري غزليات حافظ، علاوه بر مفاهيم بلند عرفاني و حكمي، هنر جادويي اين شـاعـر (مـقـامْ شـنـاس) شـيـرازي اسـت. شـمـا حـتـّي بـراي نـمـونـه نـمـي تـوانـيـد يـك غـزل در ديوان حافظ پيدا كنيد كه زبان آهنگ و راز و رمز موسيقيايي وزن عروضي آن با موضوع غزل، هماهنگ و همآوا نباشد.

حافظ با احاطه كاملي كه بر پرده هاي موسيقي و مايه هايي از اين دست داشته، قالبي را براي بيان مقصود انتخاب مي كرده كه زبان (آهنگ) آن با حالت روحي خفته در كلام او، همزبان باشد و هنر جادويي او هنگامي به اوج خود نزديك مي شود كه شعر او، علاوه بر غـنـاي مـحتوايي و اساس محكم ساختاري با استفاده از اوزان (مناسب) بهترين بيان هنري را دارا است.

اگر شاعر امروز توفيق خود را در كشف اوزان عروضي جديد و بي سابقه مي بيند بايد بـه ايـن نـكـتـه نـيـز عـنـايـت داشـتـه بـاشـد كـه در صـورت دست يافتن به اوزان جديد، اوّل بـايـد زبـان آن هـا را كـشـف كـرد و بـعـد بـه سـراغ مـوضوعي رفت كه طبعاً با آنها سازگار باشد، و گرنه اوزان جديد عروضي نيز اگر درست به كار گرفته نشوند، مشكلي را از پيش پاي شاعر برنخواهند داشت.

عـدم تـوفـيـق گـروهـي از غزلسرايان سختكوش معاصر را مي توان در همين رابطه مورد تجزيه و تحليل قرار داد.

در قـالب هـاي آزاد نـيـز، آهـنـگ خـاصـّي وجـود دارد كـه بـررسـي آن از حـوصـله ايـن مـقـال افـزون اسـت، ولي رعايت همين آهنگ خاصّ است كه مي تواند ارتباط عمودي فرازهاي پـلّكـانـي شـعر را به صورتي نه چندان موزون، نشان دهد. تلاشي كه شاعر در شكار واژه هـاي (خـوش آهـنـگ) از خـود نـشان مي دهد، غالباً به نتيجه مي رسد و حضور واژه هاي دوسـت داشـتـنـي و خـوش ‍ تـراش ولي كم سابقه در شعر عاشورايي امروز از همين تلاش حكايت دارد.

هـنـگـامـي كـه حـكـيـم صـفـاي اصـفـهـانـي (مـتـوفـّي 1225) ايـن غـزل مـعـروف خـود را مـي سـرود، در فـكـر آن نـبـود كـه آيـا وزن عـروضـي ايـن غـزل در كـتب متقدّمين آمده و يا شمس قيس رازي از آن ياد كرده است يا نه! بلكه كشش روحي او در لحـظـه آفـريـنـش غـزل، طـطـنـه اي را مي طلبيده كه جز در وزن اختراعي خود، آن را نيافته است:



دل بردي از من به يغما اي يار غارتگر من!

ديدي چه آوردي اي دوست از دست دل بر سر من؟



بار غم عشق او را، گردون نيارد تحمّل

چون مي تواند كشيدن اين پيكر لاغر من؟



اوّل دلم را صفا داد، آيينه ام را جلا داد

آخر به باد فنا داد عشق تو، خاكستر من



و اسـتـقـبـال پـر شـور اهـل شـعـر و ادب از غـزل صـفـاي اصـفـهـانـي نـشـان داد كـه اوزان مـتـداول در شـعـر فـارسـي حـضـور شهروندان جديدي را نيز در كنار خود برمي تابند و حـلقـه اوزان عـروضـي ديـگر نيز مي تواند به زنجيره بحور شعري در زبان فارسي افـزوده شـود و بـه كـمـال آن كـمـك كـنـد. بـازتـاب وسـيـع غـزل پـر شـور ايـن شـاعـر شـوريـده حـال در ميان اهل ادب، به رسميّت شناختن وزن جديد (مـسـتـفـعـلن فـاعـلاتـن، مـسـتـفـعـلن فـاعـلاتـن) را بـه دنبال داشت و شعراي زمانه ما به تدريج در انديشه شكار اوزان عروضي جديدي افتادند كـه قـبـول عـام را به همراه داشته باشد، ولي توفيق چنداني نيافتند. بنابراين در كشف (اوزان جـديـد عـروضـي) بـايد به كشش موسيقيايي و دامنه آوايي آنها توجّه داشت تا در برقراري ارتباط با ديگران دچار مشكل نشود.