حماسه با شكوه
از حـنـجـره خـون خـدا، (خـواهـش بـي اجـابـت) را شـكـفـتـن، (فـصـل بلندبي نهايت) را در گستره (كوير غربت) به تماشا نشستن، نماد (شكوه) و (استقامت) را در آغوش صميمي (صداقت) ديدن، و افسانه ترين (حكايت عشق) را از زبان (اسـطـوره آسـمـانـي خـاك) شـنـيـدن، هـنـري اسـت كـه در غزل خوش آهنگ سيّد مهدي طباطبايي نژاد عرض اندام مي كند:
اي فصل بلند بي نهايت!
طوفان غرور و كوه غيرت!
درياي به خاك و خون نشسته
در گستره كوير غربت
افسانه ترين حكايت عشق
آغوش صميمي صداقت
اسطوره آسماني خاك
تنديس شكوه و استقامت
در خاطره غروب، جاري ست
پرواز تو در طلوع هجرت
يادآور لحظه هاي تلخي ست
اي خواهش سرخ بي اجابت [1] .
پاورقي
[1] بال سرخ قنوت، ص 261.