مناعت طبع
مشفق كاشاني، با به تصوير كشيدن بي نصيبي (آب) و حسرتي كه درنرسيدن به آن لب هاي عطشناك از خود نشان مي دهد، (كرامت) وجودي و شكوه (مناعت) و (جوانمردي) سقّاي كربلا را روايت مي كند:
در شعله نگاه تو، نقشي نبست آب
موج هزار آينه، در خود شكست آب
ز آن لعل لب ـ كه جوش زد از آتش عطش
در گير و دار معركه، طرفي نبست آب
تا شد قلم، دو دست علمدار و، آب ريخت
ناليد جبرييل كه: اي واي! دست! آب! [1] .
پاورقي
[1] درياي شعله ور، ص 71.