بازگشت

كو شهادت نامه تان


ابـوالقـاسم حسينجاني، هيچ (ارزشي) را همانند (شهادت) در صراط مستقيم (هدايت) نمي بـيـنـد و در آرزوي (اسـتـمرار) خطّ شهادت، از بي تفاوتي هايي كه بر قشري از جامعه سايه افكنده است، رنج مي برد و با خطاب قرار دادن گروهي از شاعران (بيدرد) كه از فـضـاي شـهادت (فاصله) گرفته اند، از تهاجم بي امان دشمن ياد مي كند كه شرف و كيان ما را نشانه رفته است:



هيچ دردي مثل غيرت، راست نيست

جز شهادت، در حقيقت راست نيست



واي بر ما! پاي ما را خواب برد

آبروي راه ما را، آب برد!



عشق ما هم، خواب راحت مي كند!

غيرت ما، استراحت مي كند!



اي شهادت! خواب را، بيدار كن

اين دل بيدرد را، بيمار كن



نارفيقان! كو زيارت نامه تان؟!

شعر سازان! كو شهادت نامه تان؟!



دردهامان را، به غارت مي برند

واژه هامان را اسارت مي برند



اين كه مي بينيد، قيل و قال نيست

داستان مرشد و بقّال، نيست!



اين شبيخون ست! دشمن آمده ست

بر سر حيثيّت من، آمده ست!



چاره ما، حربه وامانده نيست

نسخه ما، دردهاي ماندني ست!