فلسفه برتر شهيد
مـحـمود سنجري در آستانه ماه محرّم، بوي بهار را از پيكر شهيد مي شنود كه شكوه جهان گـسـتـر او تـمـام پـهـنـه تـاريـخ را در زيـر پـر گـرفـتـه، و شـمـشـيـر اهل (منطق) در پيشگاه (فلسفه برتر شهيد) به كندي مي گرايد:
برخيز اي جهان فسرده! محرّم ست
بوي بهار مي رسد از پيكر شهيد
بعد از قيام كرب و بلا، زير پر گرفت
تاريخ را، شكوه جهانْ گستر شهيد
تيغ تمام منطقيان، كُند مي شود
در پيشگاه فلسفه برتر شهيد
و كـوچـه بـاغ عـرش خـدا را، مـعـبـري مـي بـيـند كه بعد از شهادت امام حسين (ع) بر روي عاشقان (شهادت) گشوده شده است:
آيا حسين كيست كه بعد از شهادتش
شد كوچهْ باغ عرش خدا، معبر شهيد؟
و در تبيين بُعد روحاني (شهادت) بر روي دو (صحنه) پاي مي فشارد:
تو، خاك ديده ايّ و نديدي در آن غروب
شد پرنيان بالِ مَـلك، بستر شهيد
تو نيزه ديده ايّ و، نديدي فرشتگان
پرواز مي كنند به گِرد سر شهيد [1] .
پاورقي
[1] نماز شام غريبان، ص 9 و 10.