بايد و نيست
ولي از ايـن كـه چـون شـهـداي طـف، ذوق پـا در ركـابـي نـدارد كـه در گـسـتره (شهادت) همراهيَش كند، ملول است:
در بيابان بلاخيز و خطر جوش طلب
گوش دل بر جرس لا تَخَفم بايد و، نيست
هر دم از شوق شهادت به ركابش، شوقي
چون شهيدان بيابان طَفَم، بايد و نيست [1] .
پاورقي
[1] تبسّم هاي شرقي، ص 46.