بازگشت

ما هم عتباتي داريم


و هـمـو، بـا در ميان گذاشتن آن چه از سفر روحاني به دست آورده، از (احساس) شگرفي سخن به ميان مي آورد كه نسبت به (حيات) پيدا كرده است، حياتي كه به بركت طراوت (شهيدان) همانند آسمان، هميشه سبز است:



آخر اي مردم! ما هم عتباتي داريم

كربلايي داريم و آب فراتي، داريم



ما پر از بوي خوش سيب، پر از چاووشيم

وز چمن هاي مجاور، نفحاتي داريم



داغ هفتاد و دو گلْ تشنگي از ماست، اگر

دست و رو در تپش رشتهْ قناتي داريم



زير اين خيمه ـ كه از ذكر شهيدان سبز ست

كس نداند كه چه احساس حياتي داريم؟



همه هستي ما، عين زيارت نامه ست

گر از ين گونه سلام و صلواتي داريم [1] .




پاورقي

[1] تبسّم هاي شرقي، ص 35 و 36.