بازگشت

عذر تقصير


و همو براي لحظاتي، از چشم شهيدان هميشه شاهد روزگار ما به اين جماعت (لاشه خوار) مـي نـگرد كه با پرداختن به (مردار)، حساب خود را براي هميشه از مردم هميشه در صحنه اين سامان جدا كرده اند:



اي لاشه خواران مردار! از خون پاك شهيدان

سهمي نداريد و، اي كاش تفهيم تان كرده بوديم



ما شاهدان، خونبهايي از جنس دنيا نداريم

پولي اگر در ميان بود تقديم تان كرده بوديم!



افسوس، دلهاي سنگي! از غم نصيبي نبرديد

با آن كه مفهوم غم را، تعليم تان كرده بوديم



و بـا ايـنـان ـ كـه بـا فـاصله گرفتن از راه شهدا، در پيچ و خم راه زندگي مي لولند ـ حرفي نمي توان گفت جز اين كه:



امروز اگر مثل ديروز، بد راه و كجرو نبوديد

در طول اين راه پر پيچ، تنظيم تان كرده بوديم



و سـرانجام، به خاطر اين بي تفاوتي ها و دستان خالي يي كه نصيب مان شده است، از پيشگاه امام امّت، طلب بخشايش مي كند:



بر ما ببخشا اماما! دستان مان گر چه خالي است

ما را دلي بود و، زين پيش تقديم تان كرده بوديم [1] .




پاورقي

[1] مجموعه شعر يک صحرا جنون، محمّدعلي مجاهدي.