حضور در صحنه
قـاسـم مـرام، كـه راه خـود را از سـنـگـرهـا و خـاكـريـزهـاي هـشـت سال دفاع مقدّس به كربلا بازكرده است، با عبور از مرز (حسرت) به ياران همراه نهيب مي زند كه پاي در ركاب كنند، چرا كه حسين تنها است:
ياران! هله تا ز پا نمانيم
تا وادي كربلا، برانيم
آنجا كه، حسين عاشقانه
خون ريخت به رگْ رگ زمانه
آنجا كه، به رنگ سرخ گلهاست
ياران! بخدا حسين تنهاست
و هـمـزمـان با جوانه زدن همين احساس (تنهايي) است كه خود را از تبار عاشورايياني مي بيند كه در گفتن (لبّيك) به (حسينيان زمان) ترديد نمي كنند:
امروز، من از تبار خونم
من، جوشش چشمه جنونم
اسطوره خونم و قيامم
مأموم نماز آن امامم
من، شعر رساي انقلابم
لبّيك امام را، جوابم
و در ظـلمت آباد روزگار (تنهايي)، خود را در هيأت شهيدان زندهْ نامي احساس مي كند كه طلوع (ستاره اميد) را، بشارت مي دهند:
من، نور ستاره اميدم
من، زنده هر زمان، شهيدم [1] .
پاورقي
[1] بال سرخ قنوت، به انتخاب محمّدعلي مجاهدي.