بازگشت

محمد بن حسام الدين خوسفي قهستاني


محمّد بن حسام الدّين خوسفي قُهستاني از شعراي پرآوازه شيعي در سده نهم (متوفّي 875 ه‍. ق) اسـت، و مـهـم تـريـن اثر منظوم او را (منظومه خاوران) مي دانند كه با يك برداشت اسـاطـيـري، سـفـرهـا و حـمـلات امـيـر مـؤ مـنـان علي (ع) را به همراهي مالك اشتر نخعي و ابوالمحجن به سرزمين خاوران و پنجه در افكندن با ديو و اژدها و موجودات افسانه اي، و نـيـز جـنـگ آنـان را بـا قـبـاد پـادشـاه خـاوران و امـرايـي ديـگـر چـون تـهـمـاس شـاه و صـلصـال شـاه بـراي برانداختن كفر و بت پرستي از خاور زمين به تصوير كشيده است [1] .

ابـن حـسـام در جـايْ جـاي ديـوان اشـعـارش از مـنـاقـب و مـراثـي آل اللّه سـخـن رانـده، و شيوه شعري او همان سبك شعراي قصيده سراي پارسي گوي در سده ششم هجري است. سه تركيب بند بديع و زيباي او به اسامي:

(مـنـاقـب هـفـت رنـگ) (بـه رديـف هـاي: سـپـيـد، سـرخ، زرد، سـبـز، كـبـود، بـنـفـش و سـيـاه) [2] .

(مـنـاقـب هفت معدن) (با رديف هاي: گوهر، لعل، ياقوت، عقيق، پيروزه، مرواريد و مرجان) [3] .

(مـنـاقـب هـفـت گـل) (مـردَّف بـه رديـف هـاي: نـرگـس، لاله، گل، نيلوفر، سنبل، سمن و توسن) [4] .

در مـنـاقـب حـضـرت وليّ عصر ـ ارواحناه فداه ـ از آثار ممتاز آييني در قلمرو شعر پارسي است و ابن حسام با رديف قرار دادن اين كلمات دشوار و استفاده هنرمندانه از آنها، مهارت خود را در آفرينش آثار مناقبي در حوزه شعر آييني به اثبات رسانيده است.

ابـن حـسـام در رثـاي شـهـداي كـربـلا نـيـز قـصـايـد فـاخـري دارد كـه بـه نقل ابيات منتخبي از آنها، بسنده مي كنيم:



قنديل آفتاب ـ كزو عرش راضياست

تاب شعاع روضه مظلوم كربلاست



انوار لامعات مصابيح مرقدش

چون پرتو لوامع مشكات كبرياست



از نكْهَت عمامه عنبر شمامه اش

باد بهشت، لَخلَخه آميز و عطرساست



دعوت بر آستان مزارش، اجابت ست

كان همچو آسمان به صفت قبله دعاست



كرب و بلاي پرده نشينان اهل بيت

در كربلا بجوي، كه هم كرب و هم بلاست



بر نرگس پر آب و لب تشنه حسين

دريا و كوه و انجم و افلاك، در عزاست



جايي كه سنگ خاره، بر او ناله مي كند

آب فرات ناله كنان گر رَوَد، رواست



لب تشنگان، چو دست تظلّم برآورند

ترسم كه آب، خون شود از شرم بازخواست



روز قضا، كه باب تو دعويِّ خون كند

يك تار موي جعد تو را روضه، خونبهاست



ابن حسام اگر چه به حسّان نمي رسد

حسّان صفّت به مدحت تو، منقبت سراست



شايد كه بر كتابه فردوس بركشند

رمزي كه، در كتابت اين نظم دلگشاست [5] .



اين شاعر توانا، در قصيده شيواي ديگري، گوشه هايي از پرده اندوهبار كربلا را به تصوير مي كشد:



اي قاصد خجسته! پيامي ز ما ببر

و آن گه جواب از آن لب شكَّر سخن بيار



برخوابگاه سيّد يثربْ حرم، خرام

و آن گه به تحفه، بوي اويس قَرن بيار



بر مرقد امير نجف بگذر اي نسيم!

ز آن آستانه، سرمه چشم پَرن بيار



از خاك كربلا ـ كه بلا بر بلاست آن

تسكين درد و داغ دلِ پر حَزن بيار



از خون حلق تشنه اولاد مصطفي

بوي گلاب و، رنگ عقيق يمن بيار



از عارض و قد و رخ گلگونه حسين

رنگ عبير و لاله و سرو و سمن بيار



از نزهت شمامه و عطر عمامه اش

بوي بنفشه و سمن و ياسمن بيار



ما منّت رياض و رياحين، نمي كشيم

گردي ز خاك روضه او، بي منَن بيار



آن سر، كه بر سران جهان سر به سر، سرست

باز آن سرِ بريده به سوي بدن بيار



دجّاليان، به فتنه و غوغا برآمدند

مهد جلال مهديِ دشمن فكن بيار [6] .



و همو، در سوگسروده ديگري از مصائب سالار شهيدان (ع) ياد مي كند:



دلم، شكسته و مجروح و مبتلاي حسين

طواف كرد شبي، گرد كربلاي حسين



شكفته نرگس و نسرين و سنبل تر ديد

ز چشم و جبهه و جعد گره گشاي حسين



ز حلق تشنه او، رسته لاله سيراب

ز خون كه موج زد از جانب قفاي حسين



قدَر، چو واقعه كربلا مشاهده كرد

ز چشم، چشمه خون راند بر قضاي حسين



سحاب: قطره باران، حسين: سر بخشيد

عطاي ابر كجا و، كجا عطاي حسين؟!



ز بيم ورطه طوفان نمي تواند رست

جز آن كه هست درين ورطه، آشناي حسين



گداي حضرت او شو، كه عاقبت روزي

به پادشاهي عقبي رسد، گداي حسين



خموش ابن حسام! اين سخن نه لايق توست

ستايش تو كجا و، كجا سزاي حسين؟! [7] .




پاورقي

[1] ديـوان مـحـمـّد بـن حـسـام خـوسـفـي، احـمـد احـمدي بيرجندي و سالک، مقدّمه، ص چـهـل و شـش و چـهـل و هـفـت، و نـيز گنج سخن، ج 2، ص 340؛ حماسه سرايي در ايران، دکتر ذبيح اللّه صفا، ص 377 و 379.

[2] ديوان محمّد بن حسام خوسفي، همان، ص 378 تا 381.

[3] همان، ص 381 تا 384.

[4] همان، ص 384 تا 387.

[5] ديوان محمّد بن حسام خوسفي، ص 225 تا 227.

[6] ديوان محمّد بن حسام خوسفي، ص 232 تا 234.

[7] ديوان محمّد بن حسام خوسفي، ص 223 تا 225.