بازگشت

شيخ فريدالدين محمد (عطار) نيشابوري


شـيـخ فريدالدّين محمّد (عطّار) نيشابوري، شاعر عارف پرآوازه سده ششم، در جايْ جاي آثـار مـنـظـوم خود به تكريم خاندان عصمت و طهارت كوشيده و در شعر آييني به منزلت خاصّي دست يافته است. ابياتي از مثنوي عاشورايي او را مرور مي كنيم:



كيست حق را و پيمبر را ولي؟

آن حسن سيرت، حسين بن علي



آفتاب آسمان معرفت

آن محمّد صورت و حيدر صفت



نُه فلك را تا ابد مخدوم بود

زان كه او سلطان ده معصوم بود



قرَّة العين امام مجتبي

شاهد زهرا، شهيد كربلا



تشنه، او را دشنه آغشته به خون

نيم كشته گشته، سرگشته به خون



آن چنان سر خود كه بُرَّد بيدريغ؟

كافتاب از درد آن شد زير ميغ



گيسوي او تا به خون آلوده شد

خون گردون از شفق پالوده شد



كي كنند اين كافران با اين همه

كو محمّد؟ كو علي؟ كو فاطمه؟



صد هزاران جان پاك انبيا

صف زده بينم به خاك كربلا



در تموز كربلا، تشنه جگر

سربريدندنش، چه باشد زين بتر؟



با جگر گوشه ي پيمبر اين كنند

وانگهي دعويِّ داد و دين كنند!



كفرم آيد، هر كه اين را دين شمرد

قطع باد از بن، زفاني [1] كاين شمرد!



هر كه در رويي چنين، آورد تيغ

لعنتم از حق بدو آيد دريغ!



كاشكي ـ اي من سگ هندوي او

كمترين سگ بودمي در كوي او



يا در آن تشوير، آبي گشتمي

در جگر او را شرابي گشتمي




پاورقي

[1] زفان: زبان.