بازگشت

محورها و موضوعات كلي تأثير پذيري


بيان تأثير پذيري فرهنگ عاشورا در شعر پس از انقلاب مي توان در چندين محور و موضوع دانست كه از جمله به موارد زير اشاره، و نمونه هايي ذكر مي شود:

الف. موضوع مدح، ستايش و تمجيد كه بي ترديد مقوله اي بسيار مفصل و درخور اعتناست. البته اين گونه كلام به هيچ رو، در ستودن و ياد كردن از واقعه ي عاشورا منحصر نمي شود، بلكه مشاهده مي شود كه اكثريت قريب به اتفاق شاعران در اين زمينه كوشيده اند حال و هواي اوضاعي را كه از آن متأثرند، نيز در بيان خود بنگنجانند، كه گاه با ذكر الفاظ مربوط به صحنه كربلا و نام و ياد قهرمانان آن واقعه بي نظير و حماسه ديني سترگ همراه است و در پاره اي از موارد نيز به اشاراتي تمثيل گونه بسنده شده و الفاظ مربوط به واقعه ذكر نشده، بلكه اين مفاهيم و مضمونهاست كه بر قلم و بيان شاعر گذشته و در شعر او نمودار گشته است.

از آن جمله به عنوان نمونه برخي از ابيات مثنوي بلند «ساقي حق» از شاعر گرانمايه علي موسوي گرمارودي نقل مي شود:



اي تشنه ي عشق روي دلبند

برخيز و به عاشقان بپيوند



در جاري مهر، شستشو كن

وانگاه ز خون خود، وضو كن



زان پاي كه در اين سفر آيي

گر «دست دهي»، سبكتر آيي



رو جانب قبله ي وفا كن

با دل، سفري به كربلا كن



بنگر به نگاه ديده ي پاك

خورشيد، به خون تپيده در خاك



افتاده وفا به خاك گلگون

قرآن به زمين فتاده در خون



عباس علي، ابوفضايل (در خانه ي عشق كرده منزل)

مثنوي با ماجراي شهادت حضرت عباس (س) پرچمدار كربلا و تشنگي آن بزرگوار با وجود دسترسي به آب و قطع شدن دستان مبارك سردار كربلا ادامه مي يابد و در پايان چنين مي آيد:



در حسرت آن كفي كه برداشت

از آب و فروفكند و بگذاشت



كف بر لب رود و در تكاپوست

هر آب رونده در پي اوست



هر موج به ياد آن كف و چنگ

كوبد سر خويش را به هر سنگ



چون مه شب چارده برآيد

دريا به گمان فراتر آيد



اي بحر بهل خيال باطل

اين ماه كجا و بو فضايل



گيرم دو سه گام برتر آيي

كو حد حريم كبريايي [1] .



مشاهده مي شود كه چگونه برداشت و تعبيرات جاودانه ادبي از آن حركت بي نظير تاريخي انجام شده است.

حال به برخي از تركيبات لفظي اين مثنوي توجه شود: سرو بلند باغ ايمان، قمري شاخسار احسان، شاخ درخت باوفايي، ميوه ي باغ كبريايي، خوبترين، سيراب از آب عشق، آتش حق، دستان خدا، قامت حيدري، عمر گل، ماه، كفه ي كاينات، ساقي حق و...

غزل زير نمونه وار نقل مي شود:



بازهم در نظرم عرصه ي جولان پيداست

گريه ي آب روان خيمه ي عطشان پيداست



مرد شش ماهه چه گفته است كه در بستر خون

بر گلويش اثر بوسه ي پيكان پيداست



سيد سبز كه آيينه زلال دل اوست

روح درياست كه در دشت نمايان پيداست



قد سردار كه در علقمه افراخته است

اهتزازي است كه چون پرچم الوان پيداست



اين حسين است روان در دل زينب كه صداش

در سكوت شب در فاجعه پنهان پيداست



بر سر نيزه لب نور تلاوت دارد

شام در پرتو اين آيه ي يزدان پيداست



و تعبيرات لفظي: صولت مرد، خنجر عريان، ظهر مجروح، مقتل سرخ، جاده شب، خون سواران،كوفه ظلمت زده و... [2] .

و نيز: در اعتلاي دين توحيدي گره خورد نام بلند كربلا با نام كعبه [3] .

همچنين غزلهاي روح آفتاب، خطبه خوان عشق، خون خدا و مثنوي بلند «پير مشعل كش» و «سنبل سرخ» از مجموعه ي شعر در «آينه ي شقايق» [4] . در اين قسمت قابل توجه است.

ب. ترغيب، تشويق و تهييج رزمندگان جبهه هاي نبرد و دفاع مقدس:

با هدف الگو گرفتن، تقليد پيروي از حركت آزاديبخش و ايثارگرانه ي سالار شهيدان در تطبيق وضع موجود با هدف الهي و مخلصانه آن حضرت.

آنچنان كه در مقدمه به اشارتي گذشت، گونه هاي همانندي در ستيز حق و باطل و رويارويي اسلام و اسلام نمايان در حركت امام حسين (ع) و حركتها و فعاليتهاي نظامي پس از انقلاب اسلامي در ايران بسيار فراوان است. شاعران متعهد و فرزانه از اين بابت، كلام خود را به عرش برين رسانده، همپايه ارجمندترين سخنان اولياي حق و جاويدان صحنه كلام قرار داده اند. مي توان گفت كه در عرصه ي هشت سال دفاع مقدس رزمندگان پرتوان اين خطوط جبهه هاي نبرد و نور، با سلاح آتشين و پرنفوذ كلام خود، افزون بر اينكه تيرهاي كشنده اي در كام دشمن نشاندند، نيروي پرتوان و روح قدسي و نفس گرم الهي و فرشتگان مقرب ذات كبريايي بودند كه دمي از جهاد قلمي خود بازنايستادند و وظيفه و رسالت مقدس خود را به خوبي شناختند و دين خود را به سرور آزادگان عالم و رهروان طريق پويا و زنده ي آن حضرت و تمام آزاديخواهان ادا كردند و نام و يادي جاودانه بر جاي

گذاشتند.

هم با اين هدف است كه شاعر، گاه صحنه هاي حماسه جاويد كربلا را توصيف مي كند و از اين رهگذر براي تشويق و ترغيب و تهييج صحنه هاي كربلايي امروزين بهره مي گيرد و گاه با نظيره سازي به اين مهم پرداخته است؛ از جمله در غزلي با مطلع زير:



اي پرستوها كه دارد غبطه بر پروازتان

هر كه از اوج رهايي بشنود آوازتان...



آمده است:



طي راه عشق كرديد و چنين ره بسپريد

راهيان كربلا ياران حق پردازتان [5] .



و يا مطلع غزلي مشهور و جاودانه:



از خوان خون گذشتند صبح ظفر سواران

پيغام فتح دارند آن سوي جبهه ياران



آمده:



در كربلاي تاريخ مردانه در ستيزند

رزم آوران اسلام با خيل نابكاران



در شام سرد سنگر روشن چراغ خون است

اي آب ديده تر كن لبهاي روزه داران [6] .



در غزلي با مطلع:



ز هشياران و از مستان جداييد

طلوع فجر اخلاص و صفاييد



آمده است:



غروب فصل بي باران ظلمت

طلوع ماجراي كربلاييد [7] .



و يا:



رزم آوران، ياران، دليران

شيران خونين يال ايران



چنين مي خوانيم:



خورشيد را در سينه داريد

شب را به بند نور آريد



از كربلاي پربلاييد

چون جوشش خون خداييد



چون عزمتان در آختن بود

چون رزمتان در تاختن بود



ديو پليد اهرمن را

بتهاي شيطاني «من» را



با آختن هاتان زدوديد

شعر شقايق را سروديد [8] .



و يا رباعيهاي زير:



ما سالك راهيم ره سرخ حسين

از نسل دلاوران بدريم و حنين



پوشيده كفن جمله به صف استاديم

تا آنكه چه فرمايدمان پير خمين



پوشيده به تن دلاوران شربه ي خون

آشفته سپاه خصم از حربه ي خون [9] .



در سنگر حق و باطل هنگام نبرد

شمشير ستم شكسته از ضربه ي خون



در غزلي ديگر چنين آمده است:



زجان گذشته به آيين سرخ سربازي

سزد به ياري يار يگانه برخيزيد [10] .



و نيز در غزلي با مطلع:



اي جان گرفته در شب توفان صدايتان

روييد روي جاده ي خون جان پايتان



آمده:



شوريدگي كنيد كه در عرصه ي خطر

تنهاست هاي صف شكنان، كربلايتان [11] .



ج. بيان وقايع امروزين و توصيف واقعه ها با استفاده از هماننديهاي فرهنگي و انطباق مفهومي:

مقصود از بيان هماننديها و تشابهات، آن چيزي است كه به عنوان صحنه نبرد جاودانه كربلا مطرح است، با نمونه موجود و زنده آن كه پيش روي هر بيننده قرار دارد. چنين توصيفي تمام جلوه ها و جنبه هاي انقلاب اسلامي را در برمي گيرد؛ از ورود امام راحل - قدس سره الشريف - تا توصيف دقيق و گوياي صحنه هاي نبرد و ياد كرد آزادگان، شرح دلاوريهاي رزمندگان، سپاهيان و بسيجيان جبهه هاي نور، خانواده شاهدان شهيد، رحلت و عروج امام بزرگوار و تمام مظاهر ارزشمند و جاودانه انقلاب اسلامي.

اينجاست كه بيان اوج مي گيرد، به حركت تعالي مي بخشد، و هر حركتي را كه گام در دنباله آن حركت سترگ گذاشته است، زنده و پويا مي كند و اين مهم يكي از اهداف بزرگ و متعالي و ارجمند شاعر و اديب است. در واقع، در اين قسمت آنچه بيش از هر چيز توجه خواننده را به خود جلب مي كند، انطباق مفهومي و هم آوايي و هماهنگي فرهنگي است كه جان كلام و مايه اصلي سخن شاعر است كه به درستي از عهده آن برآمده و آن را در قالب بيان ارائه كرده است.

در اين محور نيز گاه شاعر از الفاظ مربوط به واقعه عاشورا بصراحت نام برده و ياد كرده و گاهي نيز بدون آوردن آن الفاظ و نام قهرمانان، صرفا بيان مفهومي از مفاهيم آن واقع سترگ در پيش روي شاعر قرار گرفته است. اينك در اين بخش، نمونه هايي به اجمال ذكر مي شود:



علمدار سپاه عشق را نازم كه با همت

كند بيدست در ميدان مردي رايت افرازي



نبازم پاسداري را كه با شور ابوالفضلي

كند ايثار، دست و جان و سر، مانند خرازي [12] .



سپاه شوم يزيدي زكربلا بگريخت

حسين عصر ستم آمد از محرم صبح...



به جستجوي شهيدان كربلاي وطن

امير قافله با اشك و آه مي آيد [13] .



من كربلا را دوست دارم

آن شهر مثل خانه ي ماست



تصوير هر چيزي كه خوب است

در چهره ي اين خانه پيداست



من كربلا را دوست دارم

با گنبد زيباي پاكش



با مرقد سبز حسينش

با سرخي گلرنگ خاكش



جز نام خوب كربلا نيست

هر روز بر روي زبانم



ياد خوشش همواره جاري است

چون خون گرمي در رگانم



اين روزها صدام كافر

اين خانه را از ما گرفته



خورشيد گرم خنده ها را

از گوشه ي لبها گرفته



اما يقين فردا شود باز

با عزم ما اين ره دوباره



زيبا شود دنياي ما هم

چون آسمان پرستاره



اي كربلا، رزمندگان را

شوق تو تا آنجا كشانده



رزمندگان مژده كه ديگر

تا كربلا راهي نمانده [14] .



در جبهه فروغ مهر جانان ديدم

عشاق گذشته از سر و جان ديدم...



از پير و جوان به عشق ديدار حسين

دلداده ي جان به كف فراوان ديدم [15] .



از باده ي گلگون بلا مدهوشم

با رهسپران كربلا همدوشم



اي شب چو ستاره گر به خون غلتيدم

خورشيد وش از متن فلق مي جوشم [16] .



چنانكه گل به سر شاخسار مي لرزد

مرا به سينه دل داغدار مي لرزد



سموم فاجعه از هر كرانه مي گذرد

چو يال توسن بي شهسوار مي لرزد



ز سعي توست، هلا، زينب زمانه ي ما

كه كاخهاي ستم را حصار مي لرزد [17] .



زين پيش حرامي صفتي در حرم دوست

نشكست چنين حرمت مهماني ما را



از كرب و بلا با عطش زخم رسيديم

يارب بپذير اين همه قرباني ما را [18] .



همه نغمه ي نايي نينوايي

به ني نواي نو اگر گرفته...



چو زينب زناني به رغم اسارت

ره دخت زهراي اطهر گرفته [19] .



زنده عالم ز اشتياق روي اوست

در همه ذات، هاي و هوي اوست



قامت صبر زمان پوسيده است

لاله هاي كربلا روييده است



لاله ها در راه سرخ انتظار

پر پرنداز اشتياق روي يار [20] .



وارث پرچم بلند حسين

بوي اين خاك بوي عاشوراست



و آن غباري كه مي رسد از دور

از هجوم پلشت رهزنهاست [21] .



در مثنوي «شهيدان» با مطلع:



خورشيد تبعيدي به زندان افق بود

شب در هجوم بال خفاشان قرق بود



آمده است:



چون اوليا بال و پر پروازشان، حق

چون مرغ حق، زير و بم آوازشان حق



با ذوالجناح نور تا معراج راندند

تا وعده گاه عشق تا حلاج راندند



تا ورد لبهاشان سرود سرخ «لا» شد

هر جا زميني بود آنجا كربلا شد...



با ما بجز اسرار بيداري نگفتند

بيدارمان كردند و خود در خاك خفتند [22] .



شهر ما آنكه خفته بود آرام

سخت افتاد در فغان و خروش



ناله ي يا حسين و يا زينب

از زن و مرد مي رسيد به گوش [23] .



شهيد گر شوم اينك به كربلاي وطن دل تپنده ي تاريخ مي شود گفتم



باز هفتاد و دو تن را اي عزيزان اربعين شد

باز ياد كشتگان كربلا با ما قرين شد...



چاوشان عشق بر لب، ذكر تسليما لامرك

جاودان زان سرافرازان پرچم فتحا مبين شد [24] .



مدينه تاب ندارد براي مكه، هنوز

نشسته كرب و بلا در عزاي مكه، هنوز...



زدشت ماريه زينب سوي حجاز آمد

حسين با تن بي سر به مكه بازآيد [25] .



ما نواي سرخ خون را نايي ايم

از چه مي ترسيم عاشورايي ايم...



صلح قسط و قاسط و ناس است اين

قطعنامه ي دست عباس است، اين



دشت خون راهي هي و هو را گرفت

پير ما را بغض عاشورا گرفت



سايبان دجله و زمزم تويي

وارث خون، وارث آدم تويي



اي حسين مرد صحراي قيام

زينبي رفتار كن با اين پيام [26] .



در پاسخ آن «سر جدا» شد خون ما پيك

از هر سري آيد جدا لبيك لبيك



از اين افق تا آن افق سرخ است يكدست

فتح جهان با اين سپاه سر بريده است



من آمدم مولا فداي آن صدايت

يك كربلا لبيك خون ريزم به پايت [27] .



بهمن اي اسطوره ي ايثار و خون

بوي جان از كربلا آورده اي [28] .



اي واي خدايا اسرا را كه خبر كرد

در كرب و بلا خون خدا را كه خبر كرد...



اي شمع زبانسوخته در شام غريبان

آن چشم و چراغ دل ما را كه خبر كرد [29] .




پاورقي

[1] علي موسوي گرمارودي: مجموعه شعر دستچين، ص 141.

[2] شيرينعلي گلمرادي: هشت فصل عشق، ص 171.

[3] خليل عمراني: نقد و تحليل ادبيات انقلاب اسلامي، 301.

[4] احد ده بزرگي: مجموعه شعر در آينه شقايق: ص 118، 107، 26، 24، 23.

[5] حميد سبزواري: تذکره شعراي معاصر، ص 189.

[6] نصرالله مرداني: مجموعه سوره، جنگ دوم، ص 27.

[7] مهين زورقي: مجموعه شعر کوثر، ص 43.

[8] پرويز بيگي: مجموعه شعر غريبانه، ص 76.

[9] محمد رضا سهرابي نژاد: مجموعه سوره، جنگ دوم، ص 31.

[10] سيمين دخت وحيدي: مجموعه شعر کوثر، ص 85.

[11] مهدي فراهاني منفرد: شکوفه‏اي تازه در بهار انقلاب، ص 21.

[12] اصغر حاج حيدري: هشت فصل عشق، ص 76.

[13] سياوش ديهيمي: شعر انقلاب، ص 108.

[14] علي اصغر نصرتي: همصدا با آب و آيينه، ص 150.

[15] حسين لاهوتي: تذکره‏ي شعراي معاصر، ص 209.

[16] جلال محمدي: ساقه‏هاي سبز، ص 70.

[17] نرگس گنجي: مجموعه شعر کوثر، 72.

[18] عليرضا قزوه: از نخلستان تا خيابان، ص 26.

[19] مهرداد اوستا : نقد و تحليل ادبيات انقلاب اسلامي، ص 181.

[20] صديقه وسمقي: مجموعه شعر کوثر، ص 1050.

[21] حسين اسرافيلي: شعر انقلاب، ص 31.

[22] حسن حسيني: مجموعه سوره، جنگ دوم، ص 23.

[23] مصطفي رحماندوست: همصدا با آب و آيينه، ص 69.

[24] سپيده کاشاني، همان ص 10.

[25] افشين علاء: نقد و تحليل ادبيات انقلاب اسلامي، ص 318.

[26] احمد عزيزي: همان، ص 160 تا 166.

[27] شادروان احمد زارعي: شکوفه‏اي تازه در بهار انقلاب، ص 42.

[28] رضا اسماعيلي: شعر انقلاب، ص 37.

[29] صادق رحماني: سوگنامه، ص 68.