بازگشت

حسن بهنيا (متين اصفهاني، استقبال از مرثيه محتشم كاشاني)


سه بند از دوازده بند مرثيه متين اصفهاني كه بسيار عالي به استقبال از دوازده بند مرثيه محتشم كاشاني سروده اند به نظر خوانندگان محترم مي رسد.



اين انقلاب چيست كه برپا به عالم است

از فرش شور و غلغله تا عرش اعظم است



هر جا دلي بُود، بُود از غصّه پر ز خون

هر جا سري بود به سر زانوي غم است



هر جا كه سينه ايست ز دست غمست چاك

هرگوشه ديده اي است پر از اشك ماتم است



گرديده مرتعش ز ألم جِرم آفتاب

پشت فلك چو پشت مه نو ز غم خم است



بر بام عرش گشته لواي عزا به پا

يا از افق پديد هلال محرّم است



از فرش تا به هر جا كه رو كني

ماتم سراي اشرف اولاد آدم است



جاري ز چشم مردم عالم سرشگ غم

اندر عزاي مردمك چشم عالم است



منظور آفرينش و مقصود عالمين

آرام جسم و جان رسول خدا حسين [1] .



نور اميد، مهر درخشان كربلا

شاه شهيد، شمع شبستان كربلا



لب تشنه اي كه تا ابد از غمش فرات

با چشم تر رود ز بيابان كربلا



ماهي كه بود خوابگهش دامن بتول ست

در آفتاب خفت به دامان كربلا



سر بر فلك كشيد ز هر گوشه موج خون

بس خون پاك ريخت به ميدان كربلا



با قلب داغدار بر آرد ز خاك سر

هر لاله بر دمد ز گلستان كربلا



در چرخ روي روشن خورشيد گشت تار

شد منكسف چو مِهر درخشان كربلا



انگشتري كه هيچ، ز انگشت هم گذشت

چون گشت خاك تخت سليمان كربلا



خاكي كه متّكاي شه ارجمند شد

برتر مقام آن ز سپهر بلند شد



از زين چو پيكر شه دين بر زمين رسيد

از فرش آه و ناله به عرش برين رسيد



گردي كه ريخت بر سر آفاق، خاك غم

از آن زمين به عرش جهان آفرين رسيد



افغان و آه و ناله و زاري ز شش جهت

برخاست تا كه بر فلك هفتمين رسيد



عالم دگر ز هستي خود گشت نااميد

در قتلگه چو شمر شرير لعين رسيد



در گَرد كفر گشت نهان آفتاب دين

خنجر چو بر گلوي شهنشاه دين رسيد



بر حلق شه چو خنجر بيداد بوسه داد

گوئي به قلب زار رسول امين رسيد



كاش از جهانيان همه قطع نفس شدي

آندم كه بر لبش نفس واپسين رسيد



از غم فتاد زلزله در عرش ذوالجلال

شد بارگاه قدس سراپرده ملال




پاورقي

[1] ديوان متين اصفهاني، ص 434 - 435.