بازگشت

گفت فروردين به گلهاي بهار (سيد فخرالدين قائمي، تهران)






گفت فروردين به گلهاي بهار

از چه رو هستيد اين گونه نزار



اي بنفشه سوگوار از چيستي

لاله برگو داغدار كيستي



نغمه اي از شاخساري برنخاست

وان همه آواي شادي پس كجاست



از چه بلبل نوحه خواني مي كند

ياد از باد خزاني مي كند



شد پريشان طره بيد از چه روي

آخر اي لاله جوابم بازگوي



لاله با حسرت زبان را باز كرد

ماجرا را اين چنين آغاز كرد



تا تو گشتي با محرّم هم عنان

اين دگرگوني كه بيني شد عيان



ما بياد سرو قدان سوگوار

ما بياد لاله رويان داغدار



از غم لب تشنگان بي تاب جوي

بيد هم زين غم شده آشفته موي



غنچه در آغوش گل پژمرده است

اصغر از لب تشنگي آزرده است



اكبر آن زيبا گل دربار عشق

پايكوب خار در گلزار عشق



نوعروسان چمن افسرده اند

خلعت شادي ز تن افكنده اند



آسمان بارد بجاي اشك خون

چون علمدار و علم شد سرنگون



كي شود خرّم دل بُرنا و پير

دختر شير خدا گردد اسير



عيد ما امسال مي باشد عزا

زد علم سلطان غم در كربلا