بازگشت

يا حسين شهيد (قادري (قادر) زفره اي)






فصل بهار موسم نوروز جم رسيد

گيتي به كام خلق شد از اين خجسته عيد



بر قامت سپهر پرندينه جامه ائي

پوشاند از شكوفه و گل خالق مجيد



باد صبا ز رايحه روح بخش خود

بر گوش خفتگان چمن يك بيك دميد



گل سر زدي ز خار و چمن سر زدي ز خاك

بلبل به طرف باغ به هر شاخه اي پريد



در دشت آنچه اين دل شوريده پرسه زد

در كوچه باغ آنچه دل من سرك كشيد



شور و نشاط و شادي سال گذشته را

نه در نبات ديد و نه از مرغ ها شنيد



پيوسته بود در هم و در غم كه ناگهان

سوسن به زبان گشود از او اين سخن شنيد



كي غافل از تقارن نوروز و ماه غم

ماه قيام، ماه محرّم، مه شهيد



ماهي كه عزاي جگر گوشه رسول(ص)

از چشم مرتضي(ع) به جنان اشك غم چكيد



اكنون كه ماه غم شده با فرودين قرين

پيراهن عزا به تن عالمي كنيد



ياد حسين(ع) و خاطره اش زنده مي شود

در نوبهار چون به چمن لاله ها دميد



رويد به پاس خون شهيدان بي كفن

هر ساله وقت عيد ببين سنبل سفيد



آمد به كربلا پي احياي دين حق

لبّيك گفت و دست و دل از جان خود كشيد



خون حسين(ع) در رگ اسلام جاري است

شد كشته او كه دين به چنين اعتلا رسيد



روح نماز بود كه در ظهر آن قيام

در قتلگه ز جان به مصلّاي خون طپيد



اي نام جان فزاي تو مشكل گشاي خلق

اي ياد و باور تو در بسته را كليد



«قادر» بدامن تو زده دست التجا

با سينه ائي پر از غم و آكنده از اميد



حاشا به لطف عام تو اي معني كرم

گر سائلي ز درگه شاهانه رد كنيد