بازگشت

عموجان... تشنگي مرا مي كشد!


شهادت با لب تشنه حتي كوچكترين سربازان كربلا را به سوي خويش مي خواند. آنگاه كه حضرت قاسم آماده ميدان رفتن شد، منظره دلخراش لبهاي خشكيده اي را ترسيم مي كرد كه در سن نوجواني با عطش عمويش همگام شده مي سوخت.

آنحضرت با همان تن ذوب شده از تشنگي وارد ميدان شد. بعد از جنگ نماياني، نزد امام حسين عليه السلام برگشت و گفت: «عموجان، تشنگي مرا مي كشد، فقط جرعه اي آب به من بده»، و اين تأثير جگر سوز


عطش بود كه در اثر جنگيدن، طاقت يادگار امام مجتبي عليه السلام را از ميان برده بود.

حضرت انگشتر خود را در دهان پسر برادر گذاشت و فرمود: «قاسم جان، اين انگشتر را در دهان بگذار و با مكيدن آن تشنگي خود را تسكين ده».

حضرت قاسم به ميدان بازگشت و با لب تشنه به شهادت رسيد، و اين امام حسين عليه السلام بود كه در ساعات آخر سر او را به دامان گرفته و براي لبان خشك او مي سوخت.