بازگشت

عبد صالح را فراخوانديد و اينك آب را...


حر خود را مقصر مي دانست، زيرا اولين كسي بود كه راه را بر امام حسين عليه السلام بست و دنباله محاصره ها بعد از آن پيش آمد. او به خوبي احساس مي كرد كه تشنگي با دل آل رسول چه مي كند. اين بود كه پس از توبه، براي اتمام حجت در مقابل لشكر كوفه قرار گرفت. او با احساسي كه از عمق جانش نسبت به تشنگي داشت آنان را مورد سرزنش قرار داد و سخناني گفت كه از مثل او بسيار مهم بود.

حر خدمت امام حسين عليه السلام رسيد و گفت: اي مولاي من، من همان كسي هستم كه شما را از آب منع كردم و نگذاشتم آبي به خيمه هاي شما برسد. آيا براي من راه توبه اي هست؟

حضرت فرمود: آري، اي حر از اسب پياده شو. حر در جواب گفت: اي پسر پيامبر، مي خواهم پياده شدن من شهادتم باشد.

حر مقابل لشكر ايستاد و فرياد زد: شما اين عبد صالح را فراخوانديد و اينك كه به سوي شما آمده حيله مي كنيد و مي خواهيد او را بكشيد!؟ چنان او را محاصره كرده ايد كه مانند اسير در دست شما است. چرا او را از آب جاري فرات كه سگهاو خوكها و يهود و نصاري و همه از آن مي خورند، منع


كرده ايد!؟ خداوند بر شما باران نفرستد.

حر كه مي دانست امام حسين عليه السلام و اصحاب و طفلانش چه عطشي دارند و از شدت عطش در حال مرگند، دوباره فرياد زد: اي قوم، آيا تشنگي روز قيامت را به ياد نمي آوريد؟ خداوند در آن روز شما را سيراب نكند.