بازگشت

اهل بيت... از عطش پژمردند!؟


اگر چه يك بار اتمام حجت كافي بود، ولي تشنگي در حد شكننده اي بود و ايجاب مي كرد اتمام حجت توسط افراد مختلفي تكرار شود تا دشمن محكوميت خود را احساس كند.

برير - يكي از زاهدترين اصحاب امام حسين عليه السلام - گفت: يابن رسول اللَّه، آيا اجازه مي دهي به خيمه عمر سعد بروم و او را موعظه كنم؟ حضرت اجازه داد.

برير وارد خيمه عمر سعد شد و سلام نكرد!؟ عمر سعد با ناراحتي گفت: اي برير، مگر مرا مسلمان نمي داني؟ من به خدا و رسولش ايمان دارم!!!

برير گفت: اگر تو مسلمان بودي و خدا و پيامبرش را قبول داشتي، اهل و خاندان او را نمي كشتي و به اسارت نمي گرفتي. اي عمر سعد، اين آب فرات است كه مي درخشد و هر بيننده اي را به خود مجذوب مي كند، و سگها وخوكهاي سياه از آن مي خورند. اين حسين نوه همان پيامبر است و اهل و خاندانش از عطش پژمرده اند و تو بين آنان و آب حائل شده اي. از طرف ديگر مي گوئي من به خدا و رسولش ايمان دارم!؟

كلام برير حد اعلاي بيرحمي عمر سعد را به رخ او كشيد و از زبان شخصيتي بزرگ - كه هم از نظر سن حدود نود سال داشت و هم از زاهدان مورد اعتماد مردم بود - محكوميت او را ثابت كرد.

عمر سعد سرش را به زير انداخت و گفت: اي برير، هر چه گفتي درست است و من مي دانم هر كس با اين خاندان جنگ كند اهل جهنم است، اما مُلك ري را چه كنم؟!