بازگشت

صاحب اختيار آب... عذري باقي نگذاشت!


دشمن تصميم خود را براي اجراي هدف شومش گرفته بود و مي خواست آب را ببندد و آنقدر محاصره را ادامه دهد تا حضرت تسليم شود.

در مقابل اين اقدام، بايد اتمام حجتي بزرگ صورت مي گرفت تا لشكر دشمن متوجه شدت قساوت خود باشد. از سوي ديگر آنانكه در كربلا حضور نداشتند و بعدها خبر آن را مي شنيدند - چه در زمان حادثه و چه در آينده هاي تاريخ - بايد محكوميت لشكر دشمن را مي دانستند.

اين اتمام حجت عظيم به چند صورت انجام گرفت؛ و خود حضرت و بني هاشم و اصحاب حضرت، هر يك بنحوي اين مهم را در برابر دشمن بازگو كردند.

آنان گاهي در برابر لشكر دشمن اتمام حجت مي نمودند، و گاهي


مستقيماً با عمر سعد صحبت مي كردند. گاهي حضرت به يكي از ياران دستور مي دادند براي اتمام حجت برود و گاهي اصحاب از حضرت در اين باره اجازه مي گرفتند.

مطالبي كه به دشمن گفته مي شد آينده ساز تاريخ بود و زواياي ناگفته اي از اين ظلم پرشقاوت را روشن مي ساخت. گاهي حضرت مي فرمود: «اگر نمي خواهيد من باز مي گردم، چرا آب را منع مي كنيد»؟! گاهي اصحاب مي گفتند: «پسر پيامبر را تشنه نگاه داشتن و ادعاي مسلماني»؟! گاهي مي فرمودند: «مهماني را كه خود دعوت كرده ايد اينطور در محاصره تشنگي در آورده ايد»؟! گاهي هم تشنگي روز قيامت را متذكر مي شدند.

عكس العملهاي دشمن در اين باره عجيب بود. گاهي سكوت مي نمودند و گاهي گريه مي كردند و گاهي عده اي توبه مي كردند و به لشكر امام حسين عليه السلام ملحق مي شدند يا فرار مي كردند.

اگر اين اتمام حجتها نبود شايد تاريخ بدست دروغ سازان بني اميه تحريف مي شد، و نسلهاي بعد قادر به قضاوت صحيح نبودند و مظلوميت حضرت جهاني نمي گرديد.