بازگشت

زخم زبان... سنگين تر از عطش!


براي امام حسين عليه السلام شنيدن صداي العطش كودكان ناراحت كننده بود، ولي شنيدن زخم زبانها - كه از سوي سردمداران جهنم به سيد


جوانان اهل بهشت گفته مي شد - از عطش سنگين تر آمد.

يكي از سربازان عمر سعد مقابل اصحاب امام حسين عليه السلام ايستاد و فرياد زد: اي حسين و اي اصحاب حسين، آب فرات را مي بينيد كه چگونه مانند شكم مار بالا و پائين مي رود. بخدا قسم يك قطره از آن نمي نوشيد تا مرگ را با تشنگي بچشيد!

اين زخم زبان بقدري حضرت را آزرد كه او را نفرين كرد و فرمود: «خدايا او را با عطش بميران»، و همين طور نيز شد.



ز آب شط فرات است، عالمي سيراب

عجب بُوَد كه چنين آتشين لبان داري!



شدم آب از خجالت يا حسينا

كه تو لب تشنه بر ما ميهماني!؟



لشكر ابن زياد لذت و زيبائي آب، زياد بودن و امواج آن، و انعكاس نور خورشيد در آب را به رخ تشنگان كربلا مي كشيدند. اينها در قالبي تلخ و زننده از سوي لشكر ابن زياد به حضرت و اصحابش گفته مي شد، و چنين سخناني تصور آب را در دل تشنگان زنده مي كرد و سوز دلشان را بيشتر مي نمود. همچنين تكرار اين گفته كه «به تو آب نمي دهيم»، دلهاي سوخته را بيشتر مي سوزاند.

يكي از لشكريان مقابل خيمه هاي امام حسين عليه السلام ايستاد و فرياد زد: «اي حسين، آيا نمي بيني كه آب مانند سينه آسمان بالا و پائين مي رود؟ بخدا قسم يك قطره از اين آب را به تو و كودكانت نمي دهيم، تا از شدت عطش مرگ را مشاهده كنيد»!!

پيدا بود كه با اين فرياد مي خواهد صدايش به كودكان و زنان برسد و با سخنان تلخش قلبهاي سوخته آنان را آتش بزند. امام حسين عليه السلام با


ديدن اين منظره فرمود: «خدايا، او را با عطش بميران و نيامرز».

بار ديگر عمرو بن حجاج براي اعلان منع آب به وسط ميدان آمد و فرياد زد: «اي حسين، اين آب را مي بيني كه سگها و خوكهاي سياه و حيوانات وحشي از آن مي خورند؟ بدان كه تو از فرات نمي نوشي مگر از آب حميم جهنم بنوشي»!

اين كلمات، آخرين درجه خباثتي بود كه از آن لشكر قسي القلب ظاهر مي شد، كه اهانت صريح به ساحت امام حسين عليه السلام بود و در قالب زشت ترين كلمات و شرم آورترين واژه ها بر زبان مي آوردند.