بازگشت

سرآمد مردان


از ديوان حالت، ابوالقاسم. چاپ ابن سينا، صفحه 180 (با حذف چند بيت از آغاز قصيده).



سلطان دين، سرآمد مردان حق، حسين (ع)

كاو مظهر حقيقت و مرآت حق نماست



كان جلال، كوه شكوه، آسمان جاه

چهر كمال، چشم هنر، چشمه ي صفاست



مرد نبرد، رايت جهد، آيت جهاد

خصم نفاق، دشمن جور، آيت جفاست



مفتاح فيض، مهد سخا، معدن كرم

مصباح شرع، شمع هدي، مشعل خداست



دستور عقل، دست خرد، درس راستي

پايان خوف، پاي امان، پايه ي رجاست



مفهوم سرفرازي و مقصود افتخار

منظور سربلندي و معناي اعتلاست



هر زخم را معالج و هر درد را طبيب

هر كور را عصا كش و هر لنگ را عصاست



بي لطف او نهال عمل، شاخ بي ثمر

بي مهر او، چراغ هدي، شمع بي ضياست



خلد از براي بنده ي او اولين مقام

داغ از براي دشمن او آخرين دواست



هر ذره اي ز خاك سر كوي او بود

خاكي كه همچو آب بقا مايه ي بقاست



آن دل كه جاي او شد و جاي خيال او

آيينه ي سكندر و جام جهان نماست



از خون اوست گر كه خورد بيخ شرع آب

وز جهد اوست گر كه چنين كاخ دين بپاست



تا حشر، رادمردي و جانبازي حسين

اندر خور ستاش و تحسين و مرحباست



از يمن استقامت و ايمان و صدق او،

نيروي دين فزود و هياهوي كفركاست



رفتار او، دو دست هوس را چو دستبند

گفتار او دو چشم خرد را چو توتياست






باغ رضا و گلشن دين را چو باغبان

يار خدا و كشتي حق را چو ناخداست



برخاست تا كند قد مردانگي بلند

آنجا كه غير مردم نامرد، برنخاست



بهر خدا ز هستي خود دست شست و گفت:

در راه دوست مي دهم آن را كه دوست خواست



فرموده هاي او همه فرموده ي نبي است

فرموده ي نبي همه ي فرموده ي خداست



فرمود: بهر آنكه به مردي علم بود

خواري مصيبت است و سرافكندگي بلاست



فرمود: ما چگونه فرود آوريم سر

در پاي آن كس كه روان در خط خطاست



فرمود: هر كسي كه بدان يار بسته عهد

گر رو كند به درگه اغيار بي وفاست



همت رفيق ما و بزرگي نديم ما

مردي مرام ما و شهامت شعار ماست



كي كار ظالمان كند آن كس كه عادل است

كي يار اشقيا شود آنكوز اتقياست



ما حق خود ز دست بناحق نمي دهيم

زيرا كه حق ماست مقامي كه حق ماست



تسليم امر پست تر از خود كجا شود؟!

آن را كه همچو ما به رضاي خدا رضاست



مردن به نام خوبتر از زندگي به ننگ

كان عزت و غنا بود، اين ذلت و عناست