بازگشت

تركيب بند در مراثي حسين و روز عاشورا






از آسمان هلال محرم چو شد برون

رفت از دل زمين و زمان طاقت و سكون



ماه نو آمد از شفق سرخ آشكار

چون خنجر برهنه كه افتد به طشت خون



با پيكر خميده عيان گشت در سپهر

شكل هلال چون رقم حرف حا و نون



بر لوح چرخ با قلم نور اين دو حرف

ما را به نام پاك حسين است رهنمون



يعني كه تا قيامت از آن ماجرا كه رفت

رمزي بود نوشته بر اين چرخ نيلگون



در كربلا چو شد علم شاه دين بلند

گرديد رايت ستم و كفر سرنگون



فرياد از آن ستم كه به آل عبا رسيد

از شاميان ناكس و از كوفيان دون



اي كوفيان چه فتنه ز نو كرده ايد ساز

با آل مصطفي چه جفا كرده ايد باز






زآن ماجرا كه رفت به ميدان كربلا

عقل است مات و واله و حيران كربلا



درياي عشق حق به تلاطم چو اوفتاد

جوشيد موج خون ز بيابان كربلا



يا رب چه شد كه كشتي نوح نجي [1] فتاد

در لجه ي [2] هلاك به طوفان كربلا



از بازي سپهر سر سروران دين

افتاد همچو گوي به ميدان كربلا



ز آن عشق و آن شهادت و آن صبر و آن يقين

عقل است مات و سر به گريبان كربلا



در منزلت فزونتر و در رتبه برتر است

از بام عرش، پايه ي ايوان كربلا



فخر حسين و ننگ يزيد است تا ابد

سرلوحه ي جريده ي ديوان كربلا



كاري كه حق به درگه عدلش ظلامه [3] ساخت

ياللعجب يزيد از او فخرنامه ساخت



آهنگ كوفه كرد ز يثرب امام دين

نور خدا و شمع هدي ماه راستين



تا دستگاه كفر و ستم سرنگون كند

دست خدا در آمد گوئي ز آستين



خم كرد آسمان سر تعظيم سوي خاك

چون خون پاك شاه زمان ريخت بر زمين



ز آن خون فزود قدر چنان خاك پست را

كاندر برش حقير بود چرخ هفتمين



خورشيد كس نديده بدانگونه پر فروغ

ياقوت كس نديده بدان منزلت ثمين [4] .



از آن شرف كه خون شهيدان به خاك داد

سايند مهر و ماه بر او جبهه و جبين



شيطان نكرد سجده برين خاك از آن سبب

او را لقب ز غيب رجيم آمد و لعين



شيطان كه بود روح پليد يزيد شوم

بر بام ملك برشده همچون سياه بوم



باز اين چه نغمه است كه دستانسراي عشق

آهنگ ساز كرده به شور و نواي عشق



آن كاروان كجاست كه بانگ دراي او

افكنده است غلغله در نينواي عشق



شور حسيني است مگر كز ره حجاز

ساز عراق كرده به برگ و نواي عشق



مانا عزيز فاطمه فرزند مصطفي است

كوچ از مدينه كرده سوي كربلاي عشق



سودا گر خداست كه نقد روان به كف

بگرفته در معامله ي خونبهاي عشق



از سر به راه دوست دويده است يار صدق

در ني نواي وصف دميده است ناي عشق



با بانگ هو هوالحق و آواز دوست دوست

خوانده به گوش عالميان ماجراي عشق



از جان و دل نهاده قدم در ره بلا

يعني منم شهيد بيابان كربلا



هر تير كز كمان كمين بلا بجست

گوئي نشانه اش دل اولاد فاطمه است






باد جفا به گلشن آل عبا وزيد

واندام سرو و قامت شمشاد را شكست



رويي كه در برابر او جنت است خوار

قدي كه پيش جلوه ي او سدره است پست



برخاست ناله از دل كروبيان قدس

چون گرد غم به چهره ي آل نبي نشست



گيتي كمان به قصد دل خستگان گشاد

گردون كمر به كشتن آزادگان ببست



آنرا به طعن نيزه ي شامي ربود سر

اين را به ضرب خنجر كوفي بريد دست



از منجنيق حادثه سنگي بيوفتاد

كافكند در زجاجه ي انوار حق شكست



برخاست چون ز آل نبي ناله و فغان

بر شد ز خاك ناله و زد صيحه آسمان



اي شهسوار معركه ي كربلا حسين

اي پاكباز عرصه ي عشق و بلا حسين



اي نجل [5] مصطفي و جگر گوشه ي بتول

اي زاده ي نژاده ي شير خدا حسين



اي نودميده گلبن بستان فاطمه

اي نونهال گلشن آل عبا حسين



در دانه ي پيمبر و ناباوه ي بتول

نور دو چشم پادشه اوليا، حسين



سر حلقه ي شهيدان در دشت كربلا

سالار كشتگان سر از تن جدا حسين



در جلوه گاه عشق روانتاب كام سوز

آئينه ي زدوده دل حق نما حسين



كهف امان و باب حوايج توئي به خلق

درمانده چون شوند بگويند يا حسين



حق را مجاهدي چو تو در روزگار نيست

در شهر بند عشق چو تو شهريار نيست



در كاروان آل نبي قحط آب شد

از سوز تشنگي دل طفلان كباب شد



ميدان جنگ و سوز عطش تاب آفتاب

يا رب كه از شنيدن آن، زهره آب شد



در راه حق كه شاه شهيدان به پيش داشت

آن منع آب و سوز عطش فتح باب شد



گر نيك بنگريم همان موج آب بود

كزوي بناي دولت مروان خراب شد



از ملت نبي به نبي زادگان رسيد

ظلمي كه روح كافر از او در عذاب شد



سر پنجه ي عجوز جفاكار روزگار

از خون پاك آل پيمبر خضاب شد



از شرم روز حادثه ي قتل شاه دين

خورشيد شامگاه نهان در حجاب شد



يك ذره گر ز شرم و ادب داشت آفتاب

مي كرد تا به حشر نهان روي در حجاب



گر ماجراي حادثه ي كربلا نبود

رسمي ز دين پاك پيمبر بجا نبود



گر نهضت حسين نمي بود از حجاز

در شام و كوفه شرع محمد (ص) بپا نبود






خوني به خاك ريخته شد در ره خدا

كانراز قدر غير خدا خونبها نبود



دين خداي زنده شد از خون پاك او

اين شد كه خونبهاش بغير از خدا نبود



نقشي كه بر زمين ز شهيدان كتابه بست

در منزلت كم از صحف انبيا نبود



جانسوز نوحه اي كه شنيدي ز كربلا

سازش مگر ز سوز درون «سنا» نبود



چشم كرم ز درگه الطاف حق نداشت

گر دست او به دامن آل عبا نبود



باب نجات جز در آل رسول نيست

طاعت مگر بشرط ولايت قبول نيست





پاورقي

[1] نجي الله: حضرت نوح عليه‏السلام.

[2] لجه: گودي، گودترين نقطه‏ي دريا، غرقاب.

[3] ظلامه: دادخواهي، مظلمه، ظلم و ستم.

[4] ثمين: گرانبها، پرارزش.

[5] نجل: فرزند، ذريه.