بازگشت

خواهر سرگردان






زينب در بدر آرام ندارد امشب

طاقت محنت ايام ندارد امشب






خانمان سوخته و خون جگر و زار و پريش

سر و سامان و سرانجام ندارد امشب



خيز اي كشته كه جز ديدن تو خواهر تو

حسرتي در دل ناكام ندارد امشب



مي رود سوي سفر خواهر و برخيز ز جاي

كه كسي همسفر شام ندارد امشب