بازگشت

عترت حق






اي فلك با سبط پيغمبر وفا كردي نكردي

با سرور قلب زهرا جز جفا كردي نكردي






لحظه اي جز بر مراد اشقيا گشتي نگشتي

ذره اي جز غم نصيب اوليا كردي نكردي



اي فلك جز سيل اشك و خيل آه و بار محنت

همره محنت كشان كربلا كردي نكردي



سوختي در آتش كين خيمه ي آل عبا را

احترام از خيمه ي آل عبا كردي نكردي



قامت اكبر كشيدي اي فلك در خاك و در خون

ناله ي ليلي شنيدي اعتنا كردي، نكردي



شيرخوار تشنه كامش را بجاي آب دادن

جز نشان تير و پيكان بلا كردي نكردي



حجله ي دامادي قاسم مبدل بر عزا شد

رحم بر حال يتيم مجتبي كردي نكردي



دست سقا علمدار حسين بن علي را

از بدن انداختي شرم از خدا كردي نكردي



آب بر شاه شهيدان قطره اي دادي ندادي

زينب افسرده را از خود رضا كردي نكردي



اي فلك آن دم كه بستي محمل آل علي را

جز ستم با اهل بيت مصطفي كردي نكردي



پيكر آزرده ي بيمار زار كربلا را

جز به درد و رنج و محنت مبتلا كردي نكردي



طايران قدس خونين بال دور از آشيان را

لحظه اي از رنج و ناكامي رها كردي نكردي



تير زهر آگين كجا و قلب فرزند پيمبر

اي فلك از مادرش زهرا حيا كردي نكردي



زينب كبري كجا و كوفه و شام و اسارت

پاس ناموس الهي را ادا كردي نكردي



تا كشيدم خاك راهت را به چشم اي شاه خوبان

كوته از دامان خود دست «رسا» كردي نكردي