بازگشت

در مراثي اهل بيت






باز آيدم نسيم ز بستان كربلا

دارد حكايت از گل و ريحان كربلا



بگشوده است خازن جنت مگر دري

از باغ خلد و روضه ي رضوان كربلا



يا بر زمين چكيده از آن خون كه ريختند

اهل عناد، در صف ميدان كربلا



آيد به گوش، ناله ي طفلان كه مي دوند

از خوف دشمنان ز بيابان كربلا



مانند شمع سوزم و ريزم ز چشم اشك

ياد آورم ز شمع شبستان كربلا






روزي كه جان دهيم بياد تو جان دهيم

ما راست قبله، خاك درخشان كربلا



روزي كه سر ز خاك بر آريم، آرزوست

نور جمال صاحب ايوان كربلا



فطرس [1] سلام ما برسان چون كه بگذري

بر تربت مطهر سلطان كربلا



اين چند بيت تحفه مور است و آيتي

كآورده است نزد سليمان كربلا



گو به بلبل بكشد ناله كه ايام غم است

گلشن فاطمه را فصل خزان از ستم است



نوبت ماتم سلطان شهيدان برسيد

چشمه ي اشك زهر چشم، روان دم بدم است



زين عزا گرد مصيبت برسيده است به عرش

لوح خونين و چوني شور و نوا در قلم است



اين مه آورده خبر باز ز كنعان بلا

يوسف آل نبي كشته ي تيغ ستم است



خبر ديگرش اينست كه در جنب فرات

آتش اندر ارم و بانگ عطش در حرم است



حجت عصر درين ماتم عظمي، شب و روز

عوض اشك روان از مژه سيلاب دم است



محتشم گرچه لب از مرثيه بنمود خموش

در عزاي تو در اين عصر ضيا [2] . محتشم است




پاورقي

[1] فطرس: ملکي بود از حاملان عرش الهي ولي چون در انجام دادن امري از اوامر الهي کندي کرده بود به جزيره‏اي در افتاد. هنگاميکه جبرئيل با ملائکه ديگر به تهنيت حضرت رسول (ص) به مناسبت تولد حضرت سيدالشهداء (ع) مي‏رفت، همراه وي شد و بال شکسته خود را به بدن مقدس حضرت حسين (ع) ماليد و شفا يافت و به آسمان برگشت. فطرس در برابر اين موهبت متعهد شد که سلام زائران را به حضرت امام حسين (ع) برساند.

[2] مرحوم آيتي گاهي در اشعارش «ضيا» تخلص مي‏کرد.