بازگشت

دلداري






زينبا روز جدائي نرسيده است هنوز

جاي اشك از مژه ات خون نچكيده است هنوز



آن قدر مويه مكن، آه مكش، اشك مريز

روز فرياد و فغانت نرسيده است هنوز



گرچه از پير و جوان ياور و يار است تو را

كس ز ياران تو در خون نتپيده است هنوز



مويت از محنت بسيار نگرديد سپيد

قدت از بار مصيبت نخميده است هنوز



قد عباس رشيد تو نيفتاده ز پا

تيغ اشرار دو دستش نبريده است هنوز



قاسمت زير سم اسب نگشته پامال

اكبرت شهد شهادت نچشيده است هنوز



نجمه از داغ پسر موي نكرده است پريش

ام ليلي غم فرزند نديده است هنوز



العطش العطش از تشنه لبي در اين دشت

از عزيزان حسين كس نشنيده است هنوز



اصغر آن غنچه ي نشكفته پر گلشن جان

حنجرش با سر پيكان ندريده است هنوز



نشده قطع اميد از منت، آن قدر منال

تيغ بر روي حسين كس نكشيده است هنوز



خيمه گاهت نشده طعمه ي آتش ز جفا

بهر غارت به حرم كس ندويده است هنوز



روز اطفال نگرديده ز سيلي نيلي

كودكي در بن خاري نخزيده است هنوز



تني از كعب ني خصم نگرديده كبود

خاري اندر كف پائي نخليده است هنوز



مي رسد دست به دامان حسينت «رنجي»

از بدن طاير جانت نپريده است هنوز