بازگشت

پيام حضرت مسلم به بهين مظهر حق حضرت حسين






گشته ام از غم هجران گلي، خار امشب

كه به دل مانده از او حسرت ديدار امشب



بود اميد كه چشمم به رخ دوست فتد

ولي از هجر رخش گشته گهربار امشب



خاك پاي شه كونين نشد چون كه سرم

گه به زانونهمش گاه به ديوار امشب



بود سرگشته دلم همچو صبا گر امروز

كشدش عشق سوي كوچه و بازار امشب



سر يارم به سلامت كه به دل نيست غمي

گر گرفتار شدم در كف اغيار امشب



غرب و بي كسو كينه ي خصم و غم دوست

زده بر خرمن جان آتشم اين چار امشب



مي زنم دم ز حسين كاوست بهين مظهر حق

گر چو منصور كشندم به سر دار امشب






اي صبا گو به حسينم كه شد اي گنج وفا

خون دل مسلمت از خصم جفاكار امشب



بيم جان باختنم نيست ولي هست به دل

غم ياران عزيز توام اي يار امشب



مي كنم گرچه سر و جان به فدايت فردا

ليك دارم به رهت ديده ي بيدار امشب



دل من پيش تو و خود ز جفا سر گردان

چون سپهر است مرا ثابت و سيار امشب



غم اطفال تو از خاطرم اي مونس جان

برده ياد غم اطفال من زار امشب



محنت قاسم و عباس و علي اكبر تو

به غم و غصه مرا كرده گرفتار امشب



چه كنم گر نكنم از ستم ابن زياد

گريه بر بيكسي عترت اطهار (ع) امشب



ز غم اين عم شاه شهيدان «رنجي»

چه كنم با كه كنم درد دل اظهار امشب