بازگشت

تركيب بند






اي حرم كعبه ات ز حلقه به گوشان

واي دل داناي تو زبان خموشان



با تو كه گفت از حسين چشم بپوشان

خاصه در آن دم كه اهلبيت خروشان



نزدش با اصغر آمدند معجل

گفتند كاين طفل كاو چو بحر بجوشد



نيست چو ما كز عطش به صبر بكوشد



اشك بپاشد چنانكه خاك بپوشد

رخ بخراشد چنانكه بخان بخروشد



جز به كفي آب عقده اش نشود حل

گه به فغان خود ز گاهواره براند



مادر او هم زبان طفل نداند



ني بودش شير تا به لب برساند

ني بودش آب تا به رخ بفشاند



مانده به تسكين قلب اوست معطل




گاهي ناخن زند به سينه ي مادر

گاهي پيچان شود به دامن خواهر



باري از ما گذشته چاره ي اصغر

يا بنشانش شرار آه چو آذر



يا ببرش همرهت به جانب مقتل

شه ز حرم خانه اش ربود و روان شد



پير خرد همعنان بخت جوان شد



ز آن پدر و آن پسر بلرزه جهان شد

آمد و آورد و هر طرف نگران شد



تا كه بسازد حقوق خويش مدلل

گفت كه اي قوم روح پيكرم است اين



ثاني اكبر علي اصغرم است اين



آن همه اصغر بدند اكبرم است اين

حجت كبراي روز محشرم است اين



رحمي كش حال بر فناست محول

ناگه از آن قوم از سعادت محروم



حرمله اش راند تير كينه به حلقوم



حلق و را خست و جست بر شه مظلوم

از شه مظلوم، آن سه شعبه ي مسموم



رد شد و آمد به قلب احمد مرسل