بازگشت

نمونه اي از مثنوي «بيت الاحزان» وضع ميدان جنگ در روز عاشوراء






صبح عاشورا كه خورشيد فلك

پرتوافشان از سما شد بر سمك [1] .



زنگي شب رخت بربست از ميان

خيل انجم از نظرها شد نهان



شب نهان گشت و مه گيتي فروز

محو شد در جلوه ي خورشيد روز



سر ز بستر پر دلان برداشتند

قامت گرد افكني افراشتند



زيب تن كردند شمشير و زره

هر كمانداري كمان را كرد زه



نيزه داران از يمين و از يسار

جملگي بر اسب بي رحمي سوار



سنگ اندازان گروهي يك طرف

فرقه ي ديگر همه خنجر به كف



تا به دشت كربلا شد از دو سو

جيش كفر و لشكر دين، روبرو



بسكه بر دين عرصه شد از كفر تنگ

كار كفر و دين كشيد آخر به جنگ



شاه دين يعني حسين بن علي

مظهر حق آن ولي ابن ولي



لشكري آراست ز اصحاب شجاع

تا كه سازند از حريم دين دفاع






گرچه از حيث عدد بودند كم

ليك بودند از وفا ثابت قدم



در شرافت هر يكي اندر جهان

تا قيامت افتخار انس و جان



در شجاعت هر يك از برنا و پير

بي شبيه و بي قرين و بي نظير



در شريعت پيروان مصطفي

در طريقت شيعيان مرتضي



پيش هر يك زآن رجال ارجمند

بيم را گفتي كه سر ببريده اند



آري آري نزد مردان بيم چيست

در درون حق پرستان، بيم نيست



بيم از شرك است و در اقليم عشق

نيست شرك آن را كه شد تسليم عشق




پاورقي

[1] سمک: ماهي، به اعتقاد قدما ماهي زير زمين که گاو بر آن سوار است و بر سر شاخهاي گاو زمين قرار دارد، کنايه از زمين است.