بازگشت

سلطنت مظلوم






دشمنت كشت ولي نور تو خاموش نگشت

آري آن جلوه كه فاني نشود نور خداست



پرچم سلطنت افتاد، كيان را ز كيان

سلطنت، سلطنت توست كه پاينده لواست



نه بقا كرد ستمگر، نه بجا ماند ستم

ظالم از دست شد و پايه ي مظلوم بجاست



زنده را زنده نخوانند كه مرگ از پي اوست

بلكه زنده است شهيدي كه حياتش ز قفاست



دولت آن يافت كه در پاي تو سر داد ولي

اين قبار نه بر قامت هر بي سر و پاست



تو در اول سر و جان باختي اندر ره عشق

تا بدانند خلايق كه فنا شرط بقاست